اشعار

انزوای غربت

از بودنم ندیدم، جز درد سر همیشه

سیف الرحمن صامت

از بودنم ندیدم، جز درد سر همیشه

هرماه و سال بر من از بد، بدتر همیشه

درد و غم حوادث، افسرده خاطرم را

غمنامه می‌نویسم، شام و سحر همیشه

در انزوای غربت، از سر نرفته غم‌ها

آید غمی سراغم، بارِ دگر همیشه

تکرار صبح‌وشامی، با هرنفس رساند

در گوش دل صدای‌ زنگ خطر همیشه

از درد و از مصایب، هرچه که رو نماید

خندیده رو نمایم، با چشمِ تر همیشه

مهتابِ کامگاری، نزدیک جلوه دارد

در عالم تصور، دور از نظر همیشه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن