طنز: بَالکَنده وماجرایش
...هوا برفی و بالای 22- درجه سانتی گراد همه جا یخبندان بود. مارُومتخلص به « بالکَنده » توسط سرویس شهری به قصد وظیفه روان بود.
ن-فروتن
…هوا برفی و بالای 22- درجه سانتی گراد همه جا یخبندان بود. مارُومتخلص به « بالکَنده » توسط سرویس شهری به قصد وظیفه روان بود. موترها چنان راه را طی طریق میکردندکه گویی پیاده میروند. «بالکَنده» که تشویش غیرحاضرشدن را داشت زیر لب غُم غُمکنان یک عالم کتره و کنایه را نثار موتروان کرد. در این گیرودار ناگهان موتر پنچرشد، راکبین همه پیاده گردیدند نگران و موتروان مصروف پنچری گرفتن موتر.
– « بالکَنده» که از آهسته رفتن موترجگرخون بوداکنون حوصلهاش به سررسیدهرچه که توانست نثارموتروان کرد، اما فایده نداشت؛ از بس که یخبندان بود موتردیگری به زودی بدست نمی آمد. ناگزیر کیلومترها راه رَه پیاده درپیش گرفت. بالآخره باچندبارلخشیدن وبه زمین خوردن خسته ودرمانده لنگان لنگان به دفتررسید. خواست که حاضری را امضانماید دیدکه خانه حاضریاش قید گردیده جگرخون وپریشان به چوکی لمید. ازیک سوخستگی راه وازجانب دیگرگرمای دفتر، «بالکَنده» به سکوه خیال فرورفت.
– ناگهان دیدکه کارمندان نزدش مراجعه میکنند وُلگردان باخم وچم دَورُ و بَرش به مشوره دادن پرداخته اند.
– یکی آنقدرخود را همه کاره میتراشد که زمین را به آسمان می دوزد.
– دیگری ازبس لاف وگزاف میزندکه کوه آسمایی راهمانند کلوله پخته به گوشه یی پرتاب می کند. خلاصه انواع مشکلاتی که مردم به آن دچاراند در نزد شان به ساعتی قابل حل بوده سنگ جامع الکمالاتی را به سینه میکوبند. میان نظریه پردازان مباحثه جریان داشت.
– از گوشۀ دیگر مرد آراستهیی سربالاکرد و گفت: امضای حاضری لازم و ملزوم در اداره است. حضور همکاران را در اداره تثبیت میکند کارو فعالیت آنقدرمهم نیست.
– دیگری که بغض گلویش را گرفته بود، از سیمایش معلوم میشد که حاضری اش قیدگردیده، صداکرد:
کار و فعالیت در اداره نسبت به حاضری مهم است، هرکس مطابق لایحه وظایف مکلف به انجام کار است. بارها قبل از داغ کردن حاضری نخست برای انجام وظیفه رفته ایم. اما حال نمیدانیم هر کَله و بُرخیال است!!
دیگری که فشار روزگار او را پشمرده ساخته بود هر روز پیاده راه وظیفه را درپیش می گرفت توان پرداخت کرایه موتر را نداشت،گفت: اگرحاضری کمی مراعات گردد، دنیاقیامت می شود عَه؟! و یا از سرعت آبادی کشور کاسته می شود ؟!
نمیبینید مردم باچه مشکلات دچاراند. حقوق کم! کارزیاد آنهم سروقت رسیدن و…. همیشه مشکلات دامنگیر همکاران خوردو ریزه است. غَریبه که خدا زده، سرکار هَم می زند !!
– آقای « بالکَنده» که عقب میزتکیه کرده بود با دلسوزی به عنوان رضایت سرتکان داد و گفت: به نظرمن هم نسبت به حاضری کار و فعالیت اداره مهم است. گاه گاهی میشود بعد از انجام وظیفه حاضری راهم داغ کرد. شرط اول کاروفعالیت در اداره است.
باتأیید حرفهای « بالکَنده» همه نتیجهگیری جلسه را توسط موصوف موفقانه خوانده مهرتأیید گذاشتند.
– دراین هنگام ملازم طرف «بالکَنده» اشاره کرد: رئیس صاحب شماره خواسته.
« بالکَنده» ازچوکی برخواست تا نزد رئیس برود پایش درمیز بند شد که بروی افتد. دست انداخت تا ازچوکی محکم بگیرد که ازخواب بیدار گردید. دید که هردو دستش به میزچای خوری چسپیده وزور میزند. همکاران همه دَو رُو بَرش خنده دارند.