ادبفرهنگیمقالات

درست‌نویسی

جاوید فرهاد

قسمت یازدهم

  • بخشِ سی‌وهفتم

* بنیاد و بنیان: «بنیاد» واژه‌ی پارسی و «بنیان» عربی است.

معنای این دو واژه با هم بسیار نزدیک است(و در برخی موارد این دو واژه راهم‌معنا نیز دانسته‌اند)؛ اما جای کاربرد شان با هم تفاوت دارد.

«تفاوتِ کاربردِ این دو واژه که به‌معنای اصل، پایه و شالوده است، در مادی یا معنوی بودن منظورِ گوینده نهفته‌ است؛ یعنی اگر کسی نخواهد همیشه واژه‌ی پارسی «بنیاد» را به‌کاربرَد و قرار باشد برای منظور خود یکی از این دو را برگزیند، واژه‌ی بنیاد (که در پهلوی بون‌یات است) گرچه دارای معنای مادی نیز هست؛ ولی بیش‌تر برای معانی معنوی، و واژه‌ی «بنیان» تنها برای معانی مادی به‌کار برده شده‌است.

حافظ می گوید:

«حالیا عشوه‌ی نازِ تو بنیادم بُرد + تا دگر باره حکیمانه چه بنیاد کند

پس مثلن برای پایه‌گذاری و تٲسیس مؤسسه‌ای(که وجود مادی دارد) می‌توان

«بنیان‌گذار» گفت؛ ولی برای کسی که راه و روش یا مکتب ادبی و مانند آن را پایه‌گذاری کرده یا سلسله‌ای را تٲسیس نموده‌است (یعنی هنگامی که نه معنای مادی و ملموس؛ بل‌که معنای معنوی مورد نظر است) باید «بنیاد گذار» گفت و نوشت.

* درگردن یا به‌گردن؟

برخی در کاربُردِ حرف‌های اضافه‌ی «در» و «به» دقت نمی کنند و یکی را به‌جای دیگری به کارمی برند مانند:»اوگردن‌بندِ زیبایی به‌گردنش آویخته بود.» که درست آن این است: «اوگردن‌بندِ زیبایی» در «گردنش» آویخته بود»؛ زیرا چیزی را «به‌گردن» نه، بل «در گردن» می‌آویزند.

هر حرف اضافه -باتوجه به کاربردِ مفهومی اش- معنای جداگانه‌ای به‌فعل می‌دهد و ما نمی‌توانیم یک حرفِ اضافه مانند «به» را در همه مورد‌ها به‌کار بریم.

نکته‌ی دیگر این‌که میانِ آویختن از چیزی، آویختن به‌چیزی و آویختن در چیزی از نگاه معنایی فرق است و کاربرد یکی به‌جای دیگری نادرست است.

یادِ مان باشد که حلقه، گردن‌بند، کمند، طوق و… را «در گردن» می‌آویزند و نه «به‌گردن.»

به این نمونه‌ها در شعر پارسی توجه کنید:

«چون بوُد طوقِ وفا در گردنت+ زشت باشد بی‌وفایی کردنت (منطق الطیرعطار)

«حلقه‌ای در گردنم افکنده دوست+می‌برَد هر جا که خاطرخواه اوست»(مثنوی مولانا)

«به تازیانه گرفتم که بیدلی بزنی+کجا تواند رفتن کمند در گردن» (سعدی)

«تاچه خواهد کرد با من دورِ گیتی زین دو کار+ دستِ او در گردنم یا خونِ من در گردنش» (سعدی)

گاهی هم «بر» به‌جای «در» کاربرد داشته‌است، مثلن در این چاررانه‌ی (رباعی) خیّام:

«این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌ست

در بندِ سرِ زلفِ نگاری بوده‌ست

این دسته که در گردن او می‌بینی

دستی‌ست که بر گردنِ یاری بوده‌ست» (عمرخیام)

* پیش‌خوان وپیش‌خان: «پیش‌خان» میزِ درازِ صُندوق مانندی است که در جلو دکان گذاشته می‌شود و فروشنده پشت آن می‌نشیند یا می ایستد؛ اما بسیاری آن را به‌گونه‌ی «پیش‌خوان» می نویسند و تلفظ می کنند؛ در حالی‌که «پیش‌خوان» به‌معنای کسی است که درمجالسِ وعظ و روضه‌خوانی، پیش از سخن‌ران چیزی را می‌خواند.

* به‌مناسبت و به‌بهانه: نوشتن «به‌بهانه» به‌جای «به‌مناسبت» در جمله‌ای مانند:»به بهانه‌ی صدمین سال‌گرد…» نادُرست است؛ زیرا «بهانه «به‌معنای «توسل به علتِ آشکار؛ اما دروغین برای انجامِ مقصودِ پنهانی» است، مانند:» سرور بیماری خود را بهانه کرد و به مهمانی من نیامد» ؛ یعنی سرور چون نمی‌خواست به‌مهمانی ما بیاید، بیماری خود را بهانه کرد.

باتوجه به چشم‌داشتِ واقعی از مفهوم «به‌مناسبت»، بهتر است از کاربردِ «بهانه» به‌جای»به‌مناسبت»پرهیز شده و به روی‌کردِ مفهومی آن در زبان توجه شود.

* صفحه و صحیفه: «صفحه» به هر کدام از دو روی کاغذ و»صحیفه» به‌ورق کاغذ – که دارای دو روی است- گفته می‌شود.

کاربردِ آن‌ها به جای یک دیگر یا به یک معنا نادُرست است.

* غیظ و غیض: «غیظ» در عربی به‌معنای «خشم و غضب» است؛ اما «غیض» به‌معنای کم شدن (کاهش) آب

  • بخش سی‌وهشتم

* برابرهای پارسی چند واژه‌ی عربی:

– مصنوعی (عربی) / دست‌ساز (پارسی)

– کم و کیف (عربی) / چند و چون (پارسی)

– رقیب (عربی) / هماورد (پارسی)

– آتی (عربی) / آینده (پارسی)

– آتیه (عربی) / آینده (پارسی)

– عموم (عربی) / همه‌گان (پارسی)

– عمومی (عربی) / همه‌گانی (پارسی)

– ناظر (عربی) / دیده‌بان (پارسی)

– نظّارت (عربی) دیده‌بانی (پارسی)

– شجاع (عربی) / بی‌باک، دلیر، نترس (پارسی)

– سارق (عربی) / دزد (پارسی)

– توالد و تناسل (عربی) زاد و برزاد (پارسی)

– کشف (عربی) / پیدایی، پیداشدن، پیدا کردن (پارسی)

– تعرفه (عربی) / نرخ‌نامه (پارسی)

– جلف (عربی) / سبک‌سر (پارسی)

نویسا بمانید!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *