ادبفرهنگی

درست‌نویسی

جاوید فرهاد

* آتش گشودن / آخور / آدم / آزمایشات

– کاربرد «آتش گشودن» (یعنی آتش را گشادن و آتش را باز کردن) نادرست است و به‌جای آن باید بنویسیم: به گلوله بستن، تیراندازی کردن و شلیک کردن.

– کاربُردِ» آخُر « و « آخور» (به‌معنای علف‌دان و جای‌گاهِ خورشِ حیوانات) هر دو در نگارش درست است. در متن‌های قدیم» آخُر « و در متن‌های جدید نویسنده‌گان « آخور « نیز به‌کاربرده اند.

– « آدم « در عربی اسمِ خاص است؛ یعنی به معنای «آدمِ ابوالبشر «. برخی از ادیبان، کاربردِ این واژه (آدم) را به‌جای «انسان» نادرست پنداشته و به‌جای آن «آدمی» و «آدمی‌زاده» و در جمع « آدمی‌زاده‌گان را پیشنهاد کرده‌اند؛ اما در زبانِ پارسی امروز، می‌توان واژه‌ی آدم را مُرادفِ «انسان» و جمع آن را « آدم‌ها « به‌کار برد؛ چنان‌چه «صایب» نیز « آدمی « را به‌جای «انسان» به‌کار بُرده‌است:

«عشق تن در صحبتِ ما داد از بی‌آدمی

کوه‌ِ قاف از بی‌کسی در سایه‌ی عُنقا نشست»

– نوشتن «آزمایشات» نادرست و «آزمایش‌ها» درست است؛ زیرا «آزمایش» واژه‌ی پارسی است و جمع بستن آن با «ات» عربی در نگارش پارسی مُجاز نیست. بهتر است این واژه را در پارسی با «ها» جمع ببندیم و بنویسیم: آزمایش‌ها و نه آزمایشات. ( فرهنگ درست‌نویسی سخن، تألیف دکتر حسن انوری )

* روش نوشتن و تلفظ چند واژه هم‌مانند

– آذان واَذان: این دو واژه، از ره‌گذر مفهومی دومعنای متفاوت باهم دارند.

«آذان» به‌معنای «گوش‌ها» و «اَذان» به‌معنای آگاه کردن، خبردادنِ زمان نماز برای نمازگزاران است؛ بنابراین هر دو را به یک روش نگاشتن از لحاظِ مفهومی، نادُرست است.

– آزوقه یا آذوقه: در اصل این واژه را – که «آزوغه» هم نوشته‌اند – ترکی است.

پس با توجه به روشِ نگارش واژه‌های خارجی در زبانِ پارسی، این واژه را باید با «ز» نوشت و به‌گونه‌ی «آزوقه» و نه با «ذال» و به‌گونه‌ی « آذوقه «.

– اسب و اسپ: نگارشِ این واژه به هردوگونه‌ی»اسب» و «‌اسپ» درست است. امروزیان بیشتر «اسب» می‌نویسند؛ اما پارینیان این واژه را با «پ» می‌نوشتند و به‌گونه‌ی «اسپ».

از سوی دیگر، همین واژه، جزء دوم نام‌های کهنِ خراسانیان نیز بوده‌است، مانند: «ارجاسپ، جاماسپ، گشتاسپ، تهماسپ، لهراسپ و….

– اُتو یا اُطو: این واژه عربی نیست (ممکن است پارسی یا روسی باشد) پس بهتر است به «ت» و به گونه‌ی «اُتو» نوشته شود و نه با «ط» و به‌گونه‌ی»اُطو».

– انتر و عنتر: این دو واژه نیز دو معنای متفاوت دارند.

«انتر» واژه‌ی پارسی است و معنای آن «بوزینه» می‌باشد؛ اما «عنتر» در زبان عربی، گونه‌ای از مگس بوده و از منظرِ مجازی، به‌معنای «شجاع» است.

– تاس و طاس: «تاس» واژه‌ی پارسی بوده و سپس عرب‌ها آن را گرفته و با «ط» و به‌گونه‌ی «طاس» نوشته‌اند؛ بنابراین، بربنیاد روش هنجارمند نگارش در زبان پارسی، بهتراست این واژه (طاس) به «ت» نوشته شود و نه با «ط».

– تراز یا طراز: «تراز» نیز پارسی است و عرب‌ها آن را گرفته (مُعرّب کرده‌اند) و در زبان عربی آن را با «ط» و به‌گونه‌ی «طراز» نوشته‌اند؛ اما نگارش آن به «ط» در زبان پارسی مُجاز نیست. گونه‌ی درست نگارش آن در پارسی «تراز» است.      صفحه7

– ذلت و زلت: معنای «ذلت»خواری؛ یعنی متضادِ «عزت» است؛ اما»زلت» به‌معنای»سهو « و «خطا» است.

– فترت و فطرت: «فترت» به‌معنای رکود، پراکنده‌گی، سستی و بی‌حاصلی میان دو دوره‌ی خوش‌بختی یا فاصله میان دو دوره‌ی فعالیت است؛ اما «فطرت» به «ط» به معنای «سرشت» است.

– ارابه وعرابه: «ارابه» واژه‌ی پارسی است و «عرابه « معرّب آن. در نگارش پارسی بهتر است گونه‌ی پارسی آن؛ یعنی «ارابه» نوشته شود.

– واژه‌های مستعمل و مهمل (پول مول، دیوار میوار، دروازه مروازه)

در زبانِ پارسی، بسیاری از پارسی زبانان، بیش‌تر واژه‌ها را به‌ شکل دوتایی به‌ کار می‌برند که واژه‌ی نخست آن معنادار بوده و به آن «مستعمل» می‌گویند و واژه‌ی دوم را که با واژه‌ی نخست هم‌وزن و قافیه است و هیچ معنایی ندارد،»مهمل» می‌نامند مانند: پول مول، دیوار میوار، دروازه مروازه، ریزه میزه، زغال مُغال و….

– مجسمه و پیکر (پیکره)

هرگاه شکل یا نیم‌رخ (یا چهره‌ی    کامل)  یا بدنِ کسی به‌گونه‌ی برجسته بر سنگ، چوب  یا گچ نشان داده شود، در پارسی به آن «پیکر» می‌گویند.

اما «مجسمه» شکل کامل

و تنه‌ی تمام چیزی یا انسان است، و چون مجسمه، شکلی شبیه به تنه‌ی چیزی یا بدن انسان را نشان می‌دهد، در پارسی به آن «تن‌دیس» گفته می‌شود و نه «پیکر یا پیکره»؛ زیرا معنای تن (بدن) است و «دیس» هم به‌معنای «شبیه» و «مانند» است.

 پس باتوجه به این مسأله، معنای آن می‌شود «‌شبیه تن» که همان «تن‌دیس» است.

* برابرهای پارسی چند واژه‌ی خارجی:

– انتیک (فرانسوی) / دیرینه، باستانی (پارسی)

– اندیکاتور (فرانسوی) / نشان‌دهنده (پارسی)

– ایماژ (فرانسوی) / نگاره (پارسی)

– بارومتر (فرانسوی) / هواسنج (پارسی)

– باند (فرانسوی) / رشته، دسته، گروه، زمین‌ِ دراز (پارسی)

– بربریسم (فرانسوی) / بربرخویی (پارسی)

– پاراگراف (فرانسوی) / بند (پارسی)

– پتانسیل (فرانسوی) / توانش، توانایی (پارسی)

– پراگماتیسم (فرانسوی) کارکردگرایی (پارسی)

– پراگماتیست (فرانسوی) کارکردگرا (پارسی)

– پرانتز (فرانسوی) / دو کمانک (پارسی)

– تیوری (انگلیسی) / دیدمان، نگره و نگرش (پارسی)

– تیولوژی (فرانسوی) / یزدان‌شناسی (پارسی)

– تلکس (انگلیسی) / دورنویس (پارسی)

– تلگراف (انگلیسی) / دورنگار (پارسی)

– تلگرام (انگلیسی) / دورنگاشته (پارسی)

– تونل (فرانسوی) / دالان (پارسی)

– دکترین (فرانسوی) آموزه (پارسی)

– راسیونال (فرانسوی) / خردورزانه (پارسی)

– راسیونالیسم (فرانسوی) / خرَد گرایی/خرَدورزی (پارسی)

– راسیونالیست (فرانسوی) / خردورز و خردگرا (پارسی)

– ریفورم (فرانسوی) / به‌سازی (پارسی)

– رفراندوم (فرانسوی) / همه‌پرسی (پارسی)

– رنسانس (فرانسوی) / نوزایی (پارسی)

– رویزیونیست (فرانسوی) / بازبین‌گرا (پارسی)

– رویزیونیسم (فرانسوی) / بازبین‌گرایی (پارسی)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن