اسلامیمقالات

هستی‌شناسی انسان در اسلام

نویسنده؛ محمد مشتاق

همواره انسان ها در  سراسر تاریخ با این سوال روبرو گردیده است که من کی هستم؟ (ماهیت انسان)، از کجا آمده ام؟ (منشأ وجود)، در کجایم چه کنم؟، (زندگی) و به کجا خواهم رفت؟ (هدف غایی). اما کمتر کسی است که در جستجوی پاسخ آن بوده و به معمای هستی خود پاسخ  دهد. یکی از اساسی ترین موضوع علم فلسفه اسلامی اصل واقعیت هستی است، به همین منظور علم فلسفه مادر علوم محسوب می‌گردد و از سوی دیگر نیز کلید حل مسایل بنیادی در زندگی انسان میباشد.  مسایلی که اساسی‌ترین نقش را در سرنوشت بشر و سعادت و خوشبختی ابدی یا شقاوت و بدبختی جاودانی وی ایفاء می‌نمایند. هیچ انسان عاقلی چنین توهمی نمی‌کند که جهان هستی هیچ‌ در هیچ است، و نه انسانی وجود دارد و نه موجود دیگری. حتی سوفیست‌هایی که مقیاس همه چیز را انسان می‌دانند، دست‌کم وجود خود انسان را قبول دارند. بنابراین اگر کسی وجود خودش و وجود انکارش را هم انکار کند، مانند کسی است که در وجود شکش را هم انکار نماید و باید او را عملاً وادار به پذیرفتن واقعیت کرد.  به هر حال انسان عاقلی که ذهنش با شبهات سوفیست‌ها و شکاکان و ایدئالیست‌ها آلوده نشده باشد، نه‌تنها وجود خودش و وجود قوای ادراکی و صورت‌ها و مفاهیم ذهنی و افعال و انفعالات روانی خودش را می‌پذیرد، بلکه به وجود انسان‌های دیگر و جهان خارجی هم اعتقاد یقینی دارد. از‌این‌رو گفته می‌شود که اعتقاد به وجود عینی و هستی بدیهی و فطری است. ممکن است ما در شاخه های درخت سبک زندگی، میان مسلمان و غیر مسلمان مشترکات زیادی بیابیم، ولی این امر به معنی داوری یکسان نیست این نگرش های زیر بنایی، تعیین کننده است. با این بیان، حتی نخ تسبیح‌هایی وجود دارد که این نگرش‌های کلی را تحت تأثیر خود دارند.  در واقع تفاوت های جهان بینی تاثیر به سزای در روش زندگی انسان ها دارد. آنهایی که معتقد به عالم مادی است، متفاوت از آنهایی است که پشت همه امورات مادی به معنویات نیز توجه دارد.  اگر چه در ظاهر خیلی مشترکات داشته باشند. اختلاف جهان بینی اولاً بر انتخاب روش‌ها در برآوردن نیاز‌های جسمی و مادی و روحی تاثیر به سزایی دارد، یعنی نگاه مادی به جهان باید‌هایی را به انسان تجویز می‌کند که متفاوت از باید‌هایی است که در نگاه فرا مادی وجود دارد، انسانی که تمام هستی را امور حسی می‌داند، روش‌هایی را که برای برآوردن حاجات خود انتخاب می‌کند، کاملاً متناسب با نگاهش به هستی است و هیچ محدودیتی برای او جز حدود مادی وجود ندارد، مثلاً برای پرداختن به شادی که یکی از نیاز‌های اصولی روح انسان است، به هر روشی متوسل می‌شود مگر روش‌هایی که به مصلحت زندگی دنیوی و مادی او نباشد و همینطور کسی که جهان را در ماده خلاصه می‌کند، تمام همت او در پرداخت به لذات خلاصه می‌شود و فراتر از آن چیزی برای او مطرح نیست و هدفی بالاتر از آن را تصور نمی‌کند، بنابراین بهره بردن بیشتر از منابع مادی و مصرف زیاد را در سبک زندگی خود سرلوحه قرار می‌دهد چراکه خوشبختی را استفاده بیشتر از منابع عالم و پرداختن به لذات و لذت جویی می‌داند مگر اینکه قوانین، آن هم با مصلحت سنجی مادی موجب محدودیت او شود اما کسی که نگاه فرا مادی به این عالم دارد منابع و نعمت‌های این جهان را امانت‌هایی می‌داند که خداوند متعال در اختیار او قرار داده است تا نیازهای خود را طبق حدودی که خدای متعال برای مصلحت دنیوی و اخروی ایشان وضع کرده، بر آورده کند و نیز استفاده از این نعمت‌ها و لذت جویی نمی‌تواند هدف انسانی باشد که نگاهش به جهان و منابع آن نگاه ابزاری است و این نعمت‌ها را برای رسیدن به اهداف خیلی متعالی مورد استفاده قرار می‌دهد، بنابراین اگر بسیاری از رفتار‌های مشترک دو فردی که از حیث جهان بینی متفاوت هستند مورد سنجش قرار دهیم، در ظاهر اگر چه شبیه هم هستند اما انگیزه و نیات آنها از این رفتار بسیار متفاوت خواهد بود. درباره نگرش‌ها به هستی مذاهب زیادی ظهور یافته اند، اما همه آنها به دو عقیده کلّی و دو مکتب کلیدی برگشت می‌کند؛ مکتب الهی و مکتبی که پیروان آن می‌پندارند، همه هستی در ماده منحصر است و هر موجودی باید مادی و محسوس باشد و – به عکس نقیض- هر چه که مادی و محسوس نباشد، موجود نیست. از نگاه ایشان هرگونه امور ماوراء ماده، مانند عقول و مجردات، وحی، نبوت و … خرافه و افسانه و افیون است. قرآن در وصف این گروه می‌فرماید: ایشان همان کفاری هستند که حقایق الهی را کتمان کرده و هنگامی که آیات الهی برای آنان خوانده می‌شود می‌گویند: (انفال ـ 31)  ترجمه: و وقتي آيات ما بر ايشان تلاوت مي‏شود گويند (بس است) شنيديم، (ما خودمان هم) اگر بخواهيم مثل اين را مي‏گوييم، اين نيست جز افسانه‏هاي باستاني) .  این تفکر الحادی زمان صدر اسلام و قبل از آنکه از لحاظ اثبات، ریشه در معرفت شناسی حسی دارد، در برخی از مقاطع تاریخی، به ویژه بعد از نهضت تاریخی اروپا(عصر رنسانس) مجدداً احیا شد و دامنه تبلیغات آن به افکار برخی از مسلمانان نیز سرایت کرد.

نگرش اسلامی به هستی

نگرش به هستی از نگرش‌های اساسی و بسیار اثرگذار در سبک زندگی افراد است. هر فرد (به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه) مجموعه هستی را به گونه‌ای می‌بیند و بر آن اساس، اهداف و مسیرهای دراز مدت زندگی خود را ترسیم می‌کند. هستی شناسی اسلامی نیز از این قاعده مستثناء نیست. هر اندازه هستی شناسی افراد، شهروندان، گروه‌ها و جوامع با آموزه‌های اسلامی انطباق بیشتری داشته باشد و در مقررات و قوانین حاکم بر آنها اعمال شده باشد، سبک زندگی آنها به اسلامی بودن نزدیک‌تر است.

هستی شناسی در قرآن‌ و روایات

دانشمندان و صاحبان فکر در میان مسلمانان از زمان ظهور اسلام تا امروز بنا به توصیه و تأکید پیشوایان و رهبران خویش همواره در بحث هستی شناسی و معرفت به حقیقت عالم کنجکاو بوده‌اند و چون از سرچشمه وحی سیراب می‌شدند، هرگز به ماوراء عالم ماده با دید تردید نگاه نمی‌کردند. طبق آیات و روایات فراوانی استفاده و بهره‌مندی از تفکر و تعقل و مشتقات این دو از یک سو، و ارائه‌ مطالب فراوانی در قالب اشکال منطقی و استدلال‌های عمیق عقلی بدون کاربرد کلمه تفکر، تعقل و مانند آن از سوی دیگر، نشانه اهتمام اسلام به مبادی یقین و مبانی علم قطعی است. شاید یکی از امتیازات قرآن بر سایر کتاب‌های آسمانی همین نکته باشد، چنانکه استاد علامه طباطبائی می‌فرماید: «هیچ کتاب آسمانی مثل قرآن، علم و معرفت برهانی را در این باره مطرح نکرده است.  قرآن کریم؛ خداشناسی را از راه ‌های مختلف به توده مردم تعلیم می‌دهد و بیشتر از همه افکارشان را به اندیشیدن در آفرینش وا می‌دارد، و به آنان توجه می‌دهد. این جریان پهناور هستی که سراسر اجزای آن از استحکام و اتصال خاصی برخوردار است، حکایت از وجود آفریدگاری دارد که نمی‌توان آن را انکار کرد.

قرآن کریم با صراحت می‌گوید: ترجمه «آیا در خدا شکّ است؟! » خدایی که آسمانها و زمین را آفریده» (ابراهیم ـ 10) یا می‌فرماید: از تمام جهات جهان هستی، وجه الهی هویداست: «ترجمه» «مشرق و مغرب، از آن خداست!

. و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بی‌نیاز و داناست!» (بقره ـ 115).

متکلّمان و حکمای بزرگ اسلامی چون شیخ مفید، خواجه نصیرالدین طوسی، بوعلی سینا، شیخ اشراق، شیخ بهایی و بسیاری از علمای بزرگ اسلامی در این باره به طور شفاف سخن گفته‌اند. این رمز مکتب الهی در مقابل مکتب الحادی است، چنانکه دیدگاه پیروان این مکتب و مسلک درباره نظام هستی منحصر به ماده و مادی نیست، بلکه ایشان معتقدند که هستی بر دو قسم است؛ مادی و مجرد. برخلاف اندیشوران مادی که هستی را در قلمرو ماده محدود می‌دانند.

برخی از خطوط کلی هستی از نگاه اسلام

ایمان به غیب

(بقره ـ 3) غیب شامل اموری همچون: خدا، ملائک فرشتگان، جنیات، شیاطین، روح، برزخ، قیامت، بهشت و دوزخ و… می‌شود. یک بخش از هستی، همین طبیعت اطراف ماست که بخش پیدای هستی است مثل: زمین، آسمان، ستارگان و…؛ قرآن در خصوص این طبیعت، سخنان متنوعی دارد که در ادامه به آنها اشاره‌ای خواهد شد. اما بخش عمده و بزرگ هستی، بخش غیب آن است که از نظر کمّیت قابل مقایسه با بخش شهود آن نیست و از نظر اثرگذاری نیز سهم بسیار بزرگی دارد. اگرچه ما انسان‌های معمولی ممکن است به واسطه درگیر شدن زیاد با بخش مادی و شهود، با بخش دیگر انس نداشته باشیم و برای ما نامأنوس باشد، ولی در وجود آن بخش، تردیدی نیست و بسیاری از اشکالات سبک زندگی انسان‌ها ناشی از دقت نکردن و باور نداشتن به همین امور غیبی است. اگر کسی نتواند مسئله غیب را برای خود حل کند، نمی‌تواند به اسلام اعتقاد واقعی داشته و به آن عمل کند. اموری مثل خدا، قیامت، بهشت و دوزخ، فرشتگان، جن، شیطان، روح و علوم مرتبط به تمام این موارد، ماوراء زمان و مکان و هر آنچه غیر مادی است و خواص ماده را ندارد، همه و همه از مصادیق غیب است. انسان به اذن خدا، در زندگی دنیا می‌تواند برخی از مصادیق آن را مشاهده کند. این مصادیق پس از مرگ در عالم برزخ یا عالم قیامت نیز برای او آشکار خواهد شد و برخی از مصادیق نیز هیچ گاه روشن نخواهد شد، بلکه از اختصاصات پروردگار است. خداوند عالم غیب و شهود است (انعام ـ 73) و همه آن در اختیار اوست (انعام ـ 59) و هیچ کس دیگر از آن مطلع نمی‌شود، مگر به اذن پروردگار، حتی پیامبران نیز ادعایی نداشتند.

پیوستگی دنیا، برزخ و آخرت

در هستی شناسی اسلامی، دنیای قبل از تولد (رحم مادر) و بعد از تولد (تولد تا مرگ) و بعد از مرگ (عالم برزخ) و پس از آن (قیامت و حسابرسی و مراحل مختلف آن تا رسیدن به بهشت یا جهنم و…) همه یکپارچه و به هم پیوسته‌اند. دنیا ارزش اصیل ندارد، بلکه فقط مزرعه‌ای برای آخرت و اتصال با زندگی آخرت است. (انعام ـ 32) اما خداوند(ج) به واسطه اختیاری که به انسان داده است، خود او را مسئول کارهای خویش قرار داده است. (آل عمران ـ 145) وجود فرد است که با توجه به امکانات و ظرفیت‌های دریافت شده و سرمایه اول خود، مراحل بعدی را می‌سازد، دقیقاً همانند یک پروژه تجاری است که افراد وارد آن میدان می‌شوند و سرمایه‌ها و تلاش خود را به کار می‌گیرند و هر کس توجه و دقت و تلاش بیشتر داشته باشد، به سود بیشتری می‌رسد و هر کس غفلت، کم کاری و بدکاری کند، ممکن است سرمایه (عمر و توانایی‌های جسمی و روانی و مادی و معنوی و …) را از بین ببرد و هیچ سودی نمی‌برند، بلکه توانایی‌های خود را صرف آسیب رساندن به دیگران می‌کنند و دیگران را نیز از پیمودن راه صحیح باز می‌دارند. (نحل ـ 88) آن چه مورد تأکید و یادآوری ماست، این است که همه مراحل هستی به هم پیوسته‌اند و مقاطع از هم بریده و جدا نیستند، به سخن دیگر، امکان ندارد کسی در آخرت، چیزی غیر از کِشته‌های خود درو کند. قرآن کریم به بنی اسرائیل می‌فرماید: بگو: «اگر آن (چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گویید!» «ولی آنها، به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد و خداوند(ج) از ستمگران آگاه است» «و آنها را حریص‌ترین مردم- حتی حریصتر از مشرکان- بر زندگی (این دنیا، و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آنجا) که هر یک از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود! در حالی که این عمر طولانی، او را از کیفر (الهی) باز نخواهد داشت. و خداوند(ج) به اعمال آنها بیناست». (بقره ـ 94 تا 96).

۳-هستی یکپارچه است و آفریننده یگانه دارد

از بسیاری از مباحث گذشته هم معلوم می‌شود که الله متعال (ج)، تنها مؤثر اولیه و بالذات در تمام هستی است. وجود تمام موجودات دیگر به مشیت و اراده اوست. هیچ موجودی، وجود مستقل ندارد. همه و همه فقط از این حیث که مرتبط با الله (ج) اند، وجود دارند. این ارتباط اختصاص به ایجاد اولیه ندارد، بلکه در لحظه لحظه ادامه وجود نیز این گونه است. «هیچ معبودی نیست جز خداوند(ج) یگانه زنده، که قایم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قایم به او هستند هیچگاه خواب سبک و سنگینی او را فرا نمی‌گیرد (و لحظه‌ای از تدبیر جهان هستی، غافل نمی‌ماند) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟! (بنا براین، شفاعت شفاعت کنندگان، برای آنها که شایسته شفاعتند، از مالکیت مطلقه او نمی‌کاهد.) آنچه را در پیش روی آنها [بندگان] و پشت سرشان است می‌داند (و گذشته و آینده، در پیشگاه علم او، یکسان است.) و کسی از علم او آگاه نمی‌گردد جز به مقداری که او بخواهد. (اوست که به همه چیز آگاه است و علم و دانش محدود دیگران، پرتویی از علم بی‌پایان و نامحدود اوست.) تخت (حکومت) او، آسمان ها و زمین را دربرگرفته و نگاهداری آن دو [آسمان و زمین]، او را خسته نمیکند. بلندی مقام و عظمت، مخصوص اوست». (بقره ـ 255) «خداوند نور آسمان‌ها و زمین است… خداوند(ج) هر که را بخواهد با نور خویش هدایت می‌کند» (نور ـ 35).

بنابر این خوشا به حال آنان که توانستند جایگاه خود را در جهان هستی نقش خود را در کاینات خداوندی، ارتباط خود را با خویشتن خویش و با خدای خویش بشناسد و به درک موقعیت خود نایل آیند. انسان جانشین خداست در چنین سرزمینی و در چنین دیاری که آینه ای است مجسم از وحی منزل الهی، که سرچشمه زاینده است که حیات و حرکت و آگاهی و آگاهی رسید و ارزش و منزلت و رفعت عظمت خود را شناخت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *