فرهنگی

نظم اجتماعی در فرهنگ مردم کابل

سم کابل درتاریخ گذشتهء ما به سه عنوان متفاوت به کار گرفته شده است و این خود قدامت کابلزمین و فرهنگ باستانی،  ریشه و شاخ آن را می رساند.

فیض محمد صدیقی

اسم کابل درتاریخ گذشتهء ما به سه عنوان متفاوت به کار گرفته شده است و این خود قدامت کابلزمین و فرهنگ باستانی،  ریشه و شاخ آن را می رساند. کابل به عنوان یک کشور که کابلستان نیز خوانده شده است. امروز نیز این مفهوم در بین همسایگان شرقی وجنوبی مابه گونهء دیگری در تداول است، زیرا کاربرد واژهء کابلی والا بجای افغان ـ چنانکه در داستان کابلی والای رابیندرنات تاگور ـ و استعمال عبارت کابلی حکومت به جای دولت افغانستان در بین مردمان هند و پاکستان هنوزهم یادآور کابلستان تاریخی است.

دیگر کابل بعنوان یک ولایت که گاهی از اتک تا آمو را دربرمیگرفته است وزمانی از تورخم تا سالنگ را؛ گاهی از سروبی تا زابل و ازجبل السراج تا گردیز را؛ و سه دیگر عنوان یک شهر مهم خراسانزمین را.

به اعتبار مفهوم نخستین است که کابل را مطلع الهند و خراسان مقطع خوانده اند. و همین تعریف بازگوینده این مطلب است که کابل محل تلاقی فرهنگ های گوناگون منطقه و به ویژه جایگاه تصادم فرهنگ های خراسانی و هندی بوده است.

چنین ویژگی موقعیت کابل تنها به تصادم فرهنگ ها محدود نمانده، بلکه در طول تاریخ محل رویارویی سپاهیان امپراتوری های گوناگون و میدان زورآزمایی جهانخوران و متجاوزین با مردم خراسانزمین نیز بوده است؛ و این برخورد های نظامی و فرهنگی عناصر جالب توجهی در فرهنگ کابلیان آفریده است که اختصاص به همین شهر داشته، تا زمان ویرانی کامل اصل کابل که شهر قدیم آن بود، عامل تداوم هنجارهای بسیار اجتماعی و رفتار مردم کابل در برابر همدیگر بود.

ازآنجاییکه فرهنگ گسترده ترین پدیده در زندگی آدمیست که تمامی قواعد تنظیم کننده وسمت دهندهء کنش فردی واجتماعی و همچنان مظاهر مادی زندگی او را شکل می دهد، صحبت کردن دربار هء تمام مظاهر فرهنگی در چند دقیقه، امری ناممکن است. ازینرو می خواهیم درین دقایق محدودی که در اختیار است در بارهء زندگی باهمی کابلیان و اصول های آن نگاهی بیاندازیم.

پس از سقوط کابلشاهان در سال 444 نظام اداری عنعنوی کابلزمین از بین رفت و نظام تازه یی که مطابق به اساسات آیین جدید بود، به سبب دور ماندن کابل از حوزه های مرکزی قدرت خراسان عهد اسلامی که گاهی بلخ بود و زمانی بخارا، وقتی غزنی بود و هنگامی هم هرات و بالآخره قندهار؛ به صورت اساسی در اینجا به میان نیامد.  بنابرین مردم کابل مجبور شدند خود نظامی بیافرینند که مسئولیت تأمین نظم اجتماعی رابعهده داشته باشد. چون نمایندگان قدرت مرکزی بیش از آنکه خود را مسئول نظم اجتماعی بدانند، به عنوان گردآورندهء مالیات ها و عوارض دولتی عمل می کردند؛ لذا مردم کابل برای تنظیم حیات اجتماعی خود تشکیلاتی را به میان آوردند که از زمانه های قدیم تا آغاز صدارت شهید محمد داؤود در سال ١٣٣٢ش به همان شکل باستانی خود زنده بود و درحیات اجتماعی مردم کاربرد عملی داشت.

عمده ترین صورت این تشکیل، کلانترهای گذربودکه توسط خودمردم وازمیان مردمان محل انتخاب می گردیدند و این صورتی از عنعنات شهری بود که در دیگر جا ها نظیر کمتری داشت.

هرگذر کلانتر خاص خود را داشت. این کلانتر ها به اساس فهم، دانش، تدین، خوشنامی در محل و محبوبیت در میان مردم گذر، هرگاه یک بار انتخاب می گردیدند و تا زمانیکه مردم از آنها راضی می بودند به کار خود ادامه می دادند. وظیفهء کلانتری امری بود داوطلبانه و بدون کدام پاداش مادی. آنها به حل اختلافات مردم محل خود میپرداختند، درتنظیم مراسم های ملی مردم را بسیج میساختند، درجنگها جوانان رابرای دفاع ازوطن آماده میگردانیدند، معاملات مردم محل را در صورت ضرورت همآهنگی می بخشیدند، اهالی گذر رادرمعاملات خوشی و سوگواری شان مشوره می دادند و درصورت ضرورت به جلب کمک برای آنها میپرداختند، درین گونه معاملات به عنوان ولی خانواده های بدون سرپرست و یتیمان نقش ایفا می کردند و بالآخره روابط مردم را با ادارات دولتی بر قرار می ساختند.

دیده شده که گاهی اعتماد مردم بر این کلانترها در حدی بود که بدون مشور هء آنها برای فرزندان شان همسری نمی گزیدند و حتی اگر مشکلی در خانوادهء شان پیش می آمد، برای مشوره به او که محرم راز شان بود مراجعه می نمودند.

پس دیده می شود که مشکلات اجتماعی به وسیلهء کلانترهای گذر حل و فصل می گردید ولی هرگاهی که مسایل خرید و فروش املاک، قتل و سرقت و یا مسأله بزرگتر دیگری در بین آنها پیدا می شد در آن وقت باید به کوتوالی و محاکم شرعی مراجعه می کردند.

دومین مرتبهء نظام اجتماعی مردم کابل اصلی به نام همسایه داری وهمسایگی بود. نظام همسایه داری کابلیان قدیم نمونهء نادری است درهمزیستی اجتماعی؛ زیرا روابط همسایگان و اهل محل یا کوچگی هایی که از چندین نسل در کنار هم زیسته بودند، روابطی میان خانواده ها می آفرید که نزدیک تر از رابطه بین اعضای یک خاندان می بود از همینروست که مردم کابل ضرب المثلی دارند که می گوید : از صد خویش، یک همسایه پیش. و این روابط نزدیک در بین مردم چنان مقامی یافته بود که می گفتند : حق خدا وحق همسایه یعنی همسایه پس از خداوند برما حق احترام و سپاس دارد.

تأثیرگذاری همسایگان در شهر کابل به حدی بود که گفته اند همسایه از همسایه پند می گیره و خربوزه از خربوزه رنگ. یعنی بدانگونه که خربوزه ها درمجاورت همدیگرهمرنگ هم می گردند، همسایه هانیزالگوی رفتاراجتماعی وفرهنگی برای همدیگر محسوب میگردند. این اثرگذاری همسایگان برهمدیگردر ضرب المثل دیگری نیز انعکاس یافته که گقته اند دردم از خدا گله ام از همسایه. یعنی تأثیری از سوی دیگری به ما میرسد، اما به سبب نزدیکی به همسایگان، نخست تصور می کنیم که آن اثر زاییدهء جوانب و اطراف خود ماست.

چنین روابط نزدیک بود که هرگاه مردم کابل هوسانه یی می پختند، مقداری برای همسایگان نیز می فرستادند و این غذای فرستاده شده را همسایگی می نامیدند. آنان عقیده داشتند که غذای خوب را نباید بدون همسایگان خورد، درغیرآن حق همسایه رعایت نمی گردد و دودیگر اینکه می شود که بوی غذای طبخ شد هء آنها به مشام همسایه رسیده او را به هوس همان غذا اندازد، ولی او در هماندم توانایی مالی تهی هء عین غذا را نداشته باشد و یا اینکه این بو مشام خانم حامله یی نواخته باشد که اگر این غذا به او نرسد گناه عظیمی متوجه طبخ کننده خواهد گردید.

چنین روابط فشرده و تنگاتنگ بود که باور از صد خویش یک همسایه پیش را بوجودآورد. براستی هم که همسایگان بیشتر از خویشاوندان از خصوصیات زندگی یگدیگر آگاهی داشتند و بیشتر از آنها نیز به درد و غم یکدیگر شریک بودند. بدا به حال ما که گاهی در همسایگی خود هموطنانی را می بینیم که هویت خود را از ما پنهان می کنند و یا اینکه برخی ها عقیده دارند : در محلی که یک افغان نیز زندگی می کند، نباید رحل اقامت افگند تا از گپ گویی بی غم باشی.

نکات مثبت فرهنگ کابلزمین در زمینهء زیست باهمی زیاد است که میشود دربارهء هریک صحبت کرد، ولی وقت ما محدود. سخن را کوتاه نموده به عرض می رسانیم که تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل. یاد کابل و کابلیان با فرهنگ آن جاودانه باد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن