اجتماعی

نقش دین در روانشناسی

امروزه روان شناسی یکی از بالنده ترین رشته های علمی است و روان شناسان در عرصه های مختلف حیات اجتماعی از جمله آموزش و درمان تأثیرگذار هستند. با این همه به نظر می رسد دین در زندگی اکثر روان شناسان نقش ناچیزی ایفا می کند.

پوهیالی فضل الرحمن”رحمانی”
امروزه روان شناسی یکی از بالنده ترین رشته های علمی است و روان شناسان در عرصه های مختلف حیات اجتماعی از جمله آموزش و درمان تأثیرگذار هستند. با این همه به نظر می رسد دین در زندگی اکثر روان شناسان نقش ناچیزی ایفا می کند. در درسنامه های روان شناسی، دین و اعتقادات دینی عموماً نادیده گرفته می شود. همچنین، ایمان و اعتقادات دینیِ درمانجویان از سوی روان درمانگران به کرات مورد غفلت قرار می گیرد. بسیاری از روان شناسان در قبال دین سکوت می کنند. نزد بسیاری از روان شناسان، اتخاذ این موضع به هیچ وجه از سر خصومت نیست، بلکه احترام آمیزترین موضعی است که شخص می تواند در قبال چیزی که هیچ درک و فهمی از آن ندارد، اتخاذ کند. رابطه روان شناسی، به عنوان یک رشته علمی یا حرفه، با دین و اعتقادات دینی نوعاً به سه شیوه صورت گرفته است. تمامی این شیوه های ارتباط، یکسویه هستند و روان شناسی به هیچ نحو از این رابطه تأثیر نپذیرفته است. نخستین شیوه ارتباط، مطالعه علمی دین است که «روان شناسی دین» خوانده می شود. روان شناسی دین تاریخ طولانی و مشخصی دارد و یکی از حوزه های اصلی مطالعات روان شناختی از دهه 1880 تا 1930 میلادی بوده است. این گرایش امروزه نیز زنده و پابرجاست. در این شیوه مواجهه، دین موضوع شناسایی روان شناسی قرار می گیرد. دومین شیوه، به کار گرفتن یافته های روان شناسی به وسیله کشیشان در کار هدایت و ارشاد پیروان و مؤمنان بوده است. تقریباً از همان آغاز نضج روان شناسی در امریکا، یعنی اواخر قرن نوزدهم، کشیشان نیم نگاهی به روان شناسی و رشته های بهداشت روانی داشته و از روان شناسی به عنوان منبع کسب بصیرت در حوزه هدایت پیروان خویش استفاده می برده اند. تقریباً هر نهضت و گرایش در حوزه بهداشت روانی در روان شناسی، مورد استفاده روحانیون قرار گرفته است. آخرین نوع رابطه، استفاده از نظریه ها و یافته های روان شناسی برای تعریف و تفسیر مجدد سنن رسمی دین، تجدید نظر درباره آنها یا کنارگذاردن و تعیین جانشین برای آنها است.
تحلیل و بررسی:
روان‏ شناسى از بدو پيدايش خود، مذهب را به عنوان يكى از موضوع هاى مورد مطالعه خويش برگزيده و همواره پژوهش هاى متعددى در اين زمينه وجود داشته است. با اين حال، موضوع مذهب و چگونگى رويارويى با آن همواره تحت تأثير دو گرايش عمده در روان‏ شناسى بوده است.
از يك سو، تحولات نظرى به تغيير ديدگاه ها در اين زمينه انجاميده و دريافت هاى نظرى، چگونگى مفهوم ‏پردازى در خصوص مذهب را عميقاً تحت تأثير قرار داده است و از سوى ديگر،به موازات تحولات نظرى، روش بررسى موضوع هاى روان‏ شناختى نيز دگرگون شده است.
صرف ‏نظر از اين تحولات نظرى و روش‏ شناختى، درك ماهيت و چيستى علم براى تعيين حدود رويارويى علم و دين ضرورى است. بى ‏ترديد علم خاستگاه خاص خويش را دارد و با تكيه بر اقتضائات و ويژگى‏ هاى خود به تحليل همه موضوع ها از جمله دين مى ‏پردازد. درك اين اقتضائات براى فهم يافته ‏هاى علمى و نيز حدود اطمينان نظريه ‏ها ضرورى است.
مطالعه دين از زاويه ‏اى روان ‏شناختى طى دوره‏اى تقريباً صد ساله، فرازها و فرود هاى فراوانى را از جهت روش و محتوا پشت سر گذاشته است. شايد اغراق نباشد اگر تصريح شود، موضوع مذهب، دين، تجربيات دينى و رفتارهاى مذهبى از موضوع هايى بوده ‏اند كه همواره روان‏شناسان بدان توجه داشته اند.
با اين حال، گذر زمان، تغيير و تحولات نظرى و روش ‏شناختى، همواره بر تفسير روان‏شناختى از دين و مذهب آثار عميقى بر جا گذاشته است. اكنون در آغاز دو هزار بیست و سوم ميلادى، تقريباً با پشت سر گذاشتن يك قرن كوشش علمى در روان‏شناسى، موضوع مذهب و بررسى روان‏شناختى آن از موضوع هاى جالب توجهى است كه همينك توجه زيادى را به خود معطوف داشته است. مطالعات فراوانى در حال انجام است كه از زواياى مختلفى به تحليل مسائل مرتبط با مذهب مى ‏پردازد. اين وصف گذشته از تنوع يافته‏ها و زمينه‏هاى تحقيقى در روان‏شناسى مذهب، همچنان با پرسش هاى فراوانى همراه است. پرسش هايى كه پاسخ به آن بى ‏ترديد تأثير عميقى بر روان‏شناسى مذهب بر جاى خواهد گذاشت.
صرف‏ نظر از مجموعه ‏اى از مسائل قابل طرح در اين حوزه، شايد عمده ‏ترين ‏پرسش را بتوان چنين صورت‏ بندى كرد: از روان‏ شناسى تا چه حد مى‏ توان انتظار داشت كه به درك پديده مذهب نايل گردد؟ به عبارت ديگر، محدوده روان ‏شناسى براى درك پديده شگرفى نظير دين كجاست و با ديدى واقع ‏بينانه، انتظار حل چه نوع مسائلى از دين در حوزه روان‏شناسى را مى ‏توان داشت؟
پاسخ به اين پرسش بسيار مهم و قابل توجه است. دريافت هاى اغراق ‏آميز و غير واقع ‏بينانه‏ اى از علم در كليت خود و روان شناسى به عنوان رشته ‏اى علمى وجود دارد كه متأسفانه منشأ مشكلات عديده ‏اى شده است. درك درست جايگاه روان ‏شناسى علمى و حدود و اقتضائات آن، قادر است تا حدّ واقعى و نه فراتر از آن، به انتظار حلّ مشكلات نشست موضوعى كه متأسفانه غالباً ناديده گرفته شده و خود را در عرصه ‏هاى مختلف، چه در سطح نظرى و چه در سطح يافته‏ هاى پژوهشى، نمايان مى‏ سازد.
نتیجه گیری:
۱. دين دارى، ايمان و مفاهيمى از اين دست، پديده‏ هايى است كه مى ‏تواند موضوع بررسى‏ هاى علمى قرار گيرد.
۲. علم به عنوان يك پديده، هرگز صورتى قطعى و ايستا نداشته است. از زمان ظهور و گسترش علم تجربى تا زمان حاضر، كلان دوره‏ هايى در تحول علم پديد آمده است كه بعضاً يافته‏ هاى يك عصر در عصر ديگر كاملاً ابتدايى ارزيابى شده ‏اند.
۳. با توجه به راهبرد عمومى علم در شرايط حاضر، عينيت ‏گرايى، كميّت‏ گرايى و تجربه‏ گرايى (به معناى خاص،يعنى واجد كنترول و با امكان باز پديد آورى مجدد) به عنوان اركان روش علم روانشناسى پذيرفته شده است.
۴. روانشناسى براى فهم دين فعلاً از زاويه ديد نظريه ‏هاى روان ‏شناختى و با بهره‏ گيرى از روش علمى با تكيه بر الگوهاى احتمالى به تجزيه و تحليل موضوع هاى دينى پرداخته است
۵. فعلاً در فضاى روانشناسى، كوشش هاى علمى براى بررسى ابعاد دين، آزمايش نظريه ‏هاى موجود روان‏ شناسان اغلب غربى، با موضوعات دينى است. محصول اين رويكرد تأييد يا رد فرضياتى است كه خاستگاه نظرى آن عمدتاً فرهنگى متفاوت با فرهنگ اسلامى است. در چنين شرايطى، نتايج اقدامات تنها به گسترش اطلاعات به دست آمده از يك فرهنگ و يك امر مقدس با مفهومى متفاوت براى يك محقق از فرهنگى ديگر، منجر خواهد شد. اين برابرسازى ‏هاى بدون دقت، مى‏تواند نتايج گمراه كننده‏اى به همراه داشته باشد.
۶. روانشناسى دينى با پذيرش تمام ويژگى‏هاى علم روانشناسى، در صورتى قادر به ايفاى نقش حقيقى خود خواهد بود كه با حضور نظرياتى با خاستگاه نزديك به خود همراه گردد. با اين وصف، ضرورى‏ تر از بحث در تطبيق دين شرقى با علم غربى، بايد دغدغه، توليد نظريات علمى با خاستگاه خاص فرهنگ شرقى باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *