زندگینامه

حکومت بابر درکابل و هند

این رسالهٔ از ۴۳۳منابع ومؤجذ کار گرفته شده، که پر غناترین آثار تاریخی دهیه اخیر و یکی از سرمایهٔ بزرگ قابل مطالعه شایقین بحساب می‌آید. درین کتاب، با شیوه های عالی وماهیر تحریر گردیده است.

این رسالهٔ از ۴۳۳منابع ومؤجذ کار گرفته شده، که پر غناترین آثار تاریخی دهیه اخیر و یکی از سرمایهٔ بزرگ قابل مطالعه شایقین بحساب می‌آید. درین کتاب، با شیوه های عالی وماهیر تحریر گردیده است. توانستم باصبوری خلاصهٔ هر فصل را جداگانه بشما عزیزان تقدیم نموده. نظریات شخصی ام را باجرات کامل ابراز نمایم. تا باشد در چاپهای بعدی ارزش این کتاب را چندین برابر ساخته، علاقه مندان بیشتری را با خود جلب نماید. این کتاب در حدود۳۱۴ صفحه و دارای؛دوازده فصل بوده ازین قرار ۴ صحفه مقدمهٔ مترجم، ۲نیم صفحه بحث مدخل…

در فص اول:

۵۱ صفحه تحت عنوان (توضیحات مختصر در خصوص منابع و آثار علمی) بحث شده که بشترین آن نظرات علمی از نظر کیفیت با تفکیک و انتقادات قناعت بخش بادقت گار گرفته است. که آثار ظهیرالدین محمد بابر از دید ترجمانها، مؤلفان بالخصوص تاریخ نویسان تیموریان، شیبانی و ایران باشهرت شان درج دفتر شده است…

در فصل دوم:

خلاصهٔ بیوگرافی بابر که ۱۴٨۳م متولد فرغانه، سپس نخستین بار از شورش و تهاجم ابوبکر مانع شده، خود بابر امیر حسن را به اندیجان، امیر قاسم را به اوش، و حسن اوزون و علی دوست خان را به آقسای و مرغیلان حاکم ساخت. بابر با وجود دلسوزی دو تن مدیریت می‌شد. یکی خواجه قاضی و دیگری هم دولت بیگیم جدّه اش. جنگ دوم بابر با بایسنقر شروع شده دو بار هم بی نتیجه می ماند. شیبانی خان به کمک بایسنقر آمد؛ ولی عدم توجه بایسنقر آنقدر تلاش نکرد. با دوام کردن جنگ، مردم به ناداری، قحطی… به مشکلات شدند. بلا فاصله شیبانی خان با همکاری اندک جنگ را طولانی ساخت. بابر به اوش رفت. سلطان احمدتنبل ، با شا ایزید همکار شیبانی خان شد. همین ترتیب اندیجان رابه تنبل، و آقسای را به شا ایزد داد. اما عدم قبولیت آنها برعلیه شیبانی حرکت کردند. سپس شیبانی هر دوی آنهارا دستگیر و یکجایی اعدام کرد. بلاخره مرگبار ترین سالهارا با ممارسات ارودی شیبانی خان و بابر برجا گذاشت. بنأ مردم برعلیه شیبانی قیام نموده؛ تمامی مشکلات از آن شیبانی شد…

درفصل سوم:

کابل در قرون ۱۵ـ۱۶ این خطه در قلمرو پیر محمد پسر میرزا جهانگیر بود. ولی به سؤ استفاده، بی تفاوت، یاوه و به عبث مصروف بود. که بعد ها به کیدبهادر انتقال یافت. سپس به سیورگات سپرده شد. سپس پسر وی مسعود حکران کابل شد. که یک شخص بی نهایت جبرو ستم را به همه روا داشت. بعدها برادرش چهارمیرز حاکم شد. به ترتیب زنون تعین شد. در همین اثنا کاروان‌های تجارتی و خریدو فروش از هندوستان می‌آمد. در نتیجه عشایر کوچی‌هایکه در قسمت ترانزیتی ودر تخلیه اموال کار میکرد. همچنان حدود جغرافیای کابل به روایات وسعت اراضی بیان شده است…

خلاصهٔ فصل چهارم:

شیبانی خان از یکطرف واز سمت دیگر خسروشاه؛ این دو حاکم ناخلف پیشین هرچه از دست شان می‌آمدبه دشمن حتی به مردم دریغ نمی‌کردند و اهالی اصلا در امان نبود. هرکدام شان جدا گانه در کمین بابر بود. ازین‌رو درقسمت محاربوی های بابر در جریان حملات در سنگها نوشته شده بود. در حدود۵۰ کتیبه درموزیم تاجکستان نگهداری می‌شود. و خدمات و جبران وخسارات جنگهارا بعدها وبرقراری قلمرو بابر با فتوحات جبران میکند. فعلاً بابر با شیبانی روده رو جنگ نکرده. بابر در نخست نامهٔ را به خسروشاه فرستاد ولی او انکار نمود. درعین حال چغانیان برادر خسرو با شیبانی حمله کرد. ولی بابر درین زمان ماموریت مخفی را طرح میکند. بابر توانست با خسرو شاه ملاقات کند ولی درین اثنا چندین حملات نظامی بهمراه شیبانی ، بابر و چغانیان صورت گرفت. اما باقی چغانیان باوجود همهٔ احسانات بابر بر علیه بابر طوطعه نمود. بعداز کشف حقایق تبعید به هندوستان شد در راه هند از سوی قطالطریقان بقتل رسید. شیبانی در شهر های فاریاب حمله نموده دار ونادار اهالی را چور و چپاول میکند. و آبادی‌هارا به ویرانی تبدیل کرد. درین زمان حاکم هرات سلطان حسین بابر را دعوت کرد. الی نرسیدن بابر سلطان حسین وفات میکند. ولی بعداز ۵ ماه بابر با پسران سلطان حسین دیدار میکند. شیبانی ازین فرصت استفاده نموده به سرزمین مرغاب حمله نموده این شهر را نیز همانند فاریاب برباد میکند. درین زمان ضیافت بزرگ را شاه ولی در هرات ترتیب دیده بود. شیبانی در نخست با هزار قشون زنون مقابله شده وی را بقتل میرساند. سپس به هرات حمله میکند. تمام ساکنین هرات به وحشت ودهشت افتاده فرار میکنند. شاه ولی نیز با ده صندوق جواهرات فرار میکند. شیبانی بعداز فتح هرات کلید شهر به همراه ۴۰ صندوق جواهرات از به وی اهدا میکنند. حتی (خانم ظفر) همسر سلطان حسین رابه عقد نکاح خود میکند…

خلاصهٔ فصل پنجم:

درین فصل فقط ویژه گیها و زیبای کابل تحریر شده است. هم از لحاظ جغرافیایی و هم از لحاظ اقتصادی تیول کابل درج شده است. چونکه بابر درین خطه بی‌نهایت مهر بسته بود. همچنان الکساندر برونس افسر امریکایی این شهر را بسیار تعریف نموده است. با تاسف که در سایرموارد تاریخی فارسی زبان اصلا حکایاتی موجود نیست. حتی بعداز بابرنامه آثار: هفت اقلیم، روضه الصفا، و عجایب الطبقات چیزی اضافه تر از بابرنامه درج نشده است. صرف قندهار و غزنی را بیان داشتند و بس. به عبارهٔ بابر ناهمای شهر را چنین مینارد: تومان ننکرهار، علیشنگ، کنر، نجراو، غوربند، لهوگر، غزنی، زرمت، بنگش این شهر ها را با اقلیم آب هوا و ومشاغل اهالی شان را ذکر شده است.

خلاصهٔ فصل ششم:

در کابل آنوقت بیشتر از ۱۱ زبان وجود داشت: عربی، فارسی، ومغولی، تورکی وهزاره…اما نیت بابر این بود که روابط شان را با این اهالی چگونه منسجم و هماهنگ شود. همچنان نیازهای قدرتش را چگونه مدیریت نماید. ابعاد مختلف اقوام این خطه با بابر روبرو میشود. ولی بابر از هر لحاظ که تواند نیاز خویش را با مال، باجان، و توانش دستگیر بابرشده قوانین جمع بندی مالیات را ترتیب و به مردم تقدیم کرد. آنهایکه با بابر صمیمانه بیعت میکنند خوب. وگرنه هرچه که در توان داشت ابأ ننموده، حتی با حملات نظامی باآنها برخورد میکند.

خلاصهٔ فصل هفتم:

درین فصل لشکرکشی بابر با حمایت خود شاه اسماعیل صفوی. در نخست شاه صفوی قشون شیبانی را شکست داده، وی را قتل میکند. ولی بابر بار سوم و آخرین دور به سمر قند حمله میکند اما بی نتیجه بر میگردد. صفوی با کشتن شیبانی ازجمع اسیران اناثیه (خان زاده بیگیم) را با حرمت خاص به سمت قندوز به بابر روان میکند. حکّام و سلاطین اوزبیکان سویونچ خواجه را قبل ادای نماز جمعه حاکم ماورالنهر میگمارند. میرزاخان حاکم بدخشان با بابر پیوند نسبتا خوبی دارد. صفوی وبابر دربین شان رابطه سیاسی را تمنا دارند. قرار بود مذاکره صلح با صفوی در سمرقند انجام شود. از سوی میزبانان حقارت و توهین میگردد. درعین حال میرزاخان به قندوز حمله میکند. با شنیدن این جنگ بابر با ۵ هزار جنگجوی حازم قندوز شده با ۲۰ هزار مغول اوروس مقابله شده. بیشترین همجوار چغتایان، مغولان…حتی به سمت هند میرساند. بابر که آرزو قلمرومیراثش بود. اما خان میرزا عاشق دارای شخصی بود. صفوی بالای اهانت شده اش درحال انتقام بود. سید محمود خان اندیجان را فتح نموده به دستورات بابر آماه است. بابر بنام صفوی سکه را و نام ویرا خطبه وعده داد. اما حملات مشترک بابر بالای ماورالنهر نیز چنین شد. بعدها مردم با تسامیم بابر انکار نمودند. چونکه صفوی شیع بود. باسرکرده‌گی عبدالله خان با ۵هزار لشکر با استفاده از احساسات مذهبی ۴۰هزار لشکر صفوی را شکست داد. بابر پس از هشت ماه برای همیش سمر قند را وداع گفت. سپس مناسبات بابر با صفوی اصلا خوب نشد. چونکه خود صفوی محمد خان را تمام گزارشات بابر را به صفوی میگفت البته شاید. ازین رو صفوی بارها تلاش کرد تا رابطه قبلی را احیا کند اما نشد.

خلاصه فصل هشتم:

درهند بعداز وفات سلطان شاه تخت ازآن بهلول لودی شد. وی به این قدرت قناعت ننموده، حمیدالله خان را با نیرنگ شکست داده دهلی را ازآن خود کرد. به ترتیب احمد را از آگره گرفت، جوانپور را از محمود شاه…مناسبات بهلول شاه با افغانی ها بسیار خوب بود همچنان اخلاق و سیرت وی از دیگران خوب بود. بعداز وفات او پسرش اسکندر لودی حاکم شد. اما مردم به ۳دسته تقسیم شده بود: ببرک شاه برادر اسکندر، همایون نواسه بهلول و خوانی خان. اما هیچکدام شان نشد خود. اسکندر لودی بر تخت نشست او تمام کسانی که بر علیه وی بود با زانو درآورد. اما ببرک با برادرش وارد میدان جنگ شده اورا شکست داد. سپس اورا حاکم جوانپور نمود. بعدها به نسبت عدم توجه به مالیات ویرا برکنار کرد. اسکندر لودی در فیصله ها خیلی دقیق بود. حتی (یودهی) را که به اسلام دعدت دادن وی انکار کرد اما اسکندر اورا اعدام نمود. بعداز وفات اسکندر پسرش ابراهیم لودی بر تخت نشست. او برخلاف پدر و جدش رابطه را با افغانها نداشت حتی بی حرمتی میکرد. ودیگر جبر و ستم راروا داشت. مردم علیه وی قیام کرد. احمدجان ، دیگران و حتی خودش قادر به خاموش قیام شده نتوانست. میرزا خان در بدخشان فوت نمود. دولت خان حاکم پنجاب از ظهیرالدین محمد بابر درخواست کمک به قیام هندشد. بابر در حدود پنج بار به هند حمله نموده آن سرزمین را نسبتا آرام و قدرتش را وسعت داد.

خلاصهٔ فصل نهم:

اینار جنگ دولت خان با بابر آغاز شد. که بابر را هند دعوت کرده بود. دولت خان در پنجاب حکومت بابر را در تنگناه قرار داده بود. بلاخره بابر با دولت خان وارد نبرد شد. درین اثنا قشونبدخشان و غزنی به کمک بابر آمد. اما قشون دولت خان ۴ برابر بیشتر از قشون بابر بود. خوشبخانه قشون بابر بیدون خون ریزی فایق گردید. قرار دولت خان با پسرس راهیاب زندان گردد. اما دراه زندان دارفانی را وداع گفت. جنگ دوم بابر با ابراهیم لودی شروع شد. قشون بابر ۱۲ هزار بود اما آنرا به ۱۱ گروه تقسیم نموده با تکتیک بی سابقه تنظیم کرده بود. مگر قشون لودی ده برابر بیشتر از قشون بابر بود. بنرد پانی پت بزرگترین جنگ بحساب می‌آمد. که نصف روز دوام کرد. ازعدم تجارب و یا نا رضایتی امرای سلطان ابراهیم لودی به شکست مواجع شد. سلطان ابراهیم کشته شد. بابر آنرا با دستان خودش با افتخار و باحرمت خاص آنرا بخاک سپرد. غلبهٔ جنگ بابر در پانی پت هنوز باقیست. عدهٔ بابر را اجنبی و حتی اکثریت آنرا با چشم حقارت می‌بینند. چون بعداز فتح هند اکثریت بازار و نیاز اولی یافت نمی‌شد. بابر توانست با مدیریت عالی و با دادن تحایف و تشویق نمودن برزگان شان نیازهای قشونش را مرفوع کند. وحتی ازین قحطی بعضی اوردی بابر نیز تلف گردید. درین اثنا کابل انتظار بابر را داشتند. امارفته نتوانست. بنأ بادیدن لطف و عنایت بابر عدهٔ به بابر پیوست. اما هنوز دشمنان اصلی بابر مانده است.بازمانده گان لودی‌ها و رنه سنگهه به فکر اخذ غنمیت و خودش عزم کابل را فکر می‌کرد. ولی اقامت بابر برای شان تنگ شد، درجستجوی چاره بودند. که بابر از پلان حملات رنه سنگهه خبر شده. پیش وقوع جنگ وارد عمل شده کلانترین قلعه های جنگی را با مبالغ هنگفت خریده درمقابل تیاری گرفت. جهاد را بر علیه کفّار اعلان کرد. و مالیات را نیز بطور مقطعی بخشید. قشون رنه سنگهه ۵ برابر قشون بابر بود. نه تنها این بار بل به حملات دیگری چون گوگیر مقابله شده فایق گردید. بلاخره خود بابر ازین جنگهای زنجیرهٔ بی‌نهایت خسته شده خودش را به مشاغل باغداری و عمارت سازی صرف نمود. وبا حفر چاهای آب. و با کاشتن درختان در باغ زرافشان آگره هند مدتی ماند. اما گلبدن بیگیم می‌نویسد: پدرم هیچگاه به تخت شاهی علاقه نداشت. ازین قدرت بی قرار خسته شده بود درسال ۱۵۳۰ م درباغ زرفشان آگره هند درگذشت. و درهمان‌جا دفن گردید. بعدهادر زمان زامامدار شیرشاه سوری جسدش به کابل انتقال ودر( باغ وفا) معروف به باغ بابر دفن گردید.

در فصل ۱۱: مناسبات ارضی در عهد زمامداری بابر در هند شمالی و افتخارات ماند گار وی را یاد آور شده اند. تا جای خوب است.

در فصل ۱۲: سیاست مالیاتی بابر و سیستم مدیریت اخذ مالیات را تحریر داشته اند. که هر بحث این کتاب سزاوار مطالعه و ارزش خواندنش را دارد.

مشکلات این رساله قرار ذیل اند:

فصل اول ۲۵ ورق بوده فقط بجای مقدمه و گونهٔ تقریظی آمده. چونکه اصل مطلب از فصل دو آغاز می‌شود.

درفصل پنجم: کیفی بودن اثر، از لحاظ ادبیات شیوا کلمات خوب است. اما حقیقت ها بیشتر جاویدانه میسازد. نظربه عنوان کتاب حاشیه‌روی درین فصل وحتی درین کتاب بیشتر است حدود و بزرگی شهرهای وقت دوای را درمان نخواهدکرد. کردمثلاً : از پدرکلان هرقدر باغی مانده باشد. در بین وارثین تقسیم خواهدشد. ولی ماهیت باغ مهم نیست. اما اتفاق و صمیمی بودن وارثین مهم تر است، نه اراضی باغ.

درفصل ششم: نیاز نبود که یک قوم‌را بر علیه قوم دیگر بر تری داد. چون اینگونه بحث ها: حسود، کینه، عداوت…دنبال دارد.

درفصل هفتم: (خان زاده بیگیم) چگونه به دست شیبانی راه یافت؟ چیزی نیست. اگر کسی دقیق میداند بنده را همراهی کند. همچنان عاقبت رندگی شاه اسماعیل صفوی چه میشود؟ نیز پنهان است.

درفصل نهم: بهلول لودی، ولودی ها هیچ ربطی به عنوان بابر نداشته. البته که بعداز درخواست کمک دولت خان از بابر پا برجاست. و یا اگر شکست ابر قدرتهای

هند باشد؛ بلی .

در فصل دهم: از وفات رنه سنگهه هیچ چیزی نیست. ویا اینکه مبارزات بابر بعداز بابر شاید با بستگانش وقوع گردد.

در فواصل ۱۱ و ۱۲ بگونهٔ حاشیه آمده است اگر در اخیر فصل دهم ترتیب میشود خوب بود ولی ارزش کتاب را کم ساخته وبی نهایت واژه های تکاری از قبیل: اقطاع، خراج، جای … آمده است. گرچه موارد فوق در رسالهٔ دیگر بابر بنام(مبین) درج شده. در بعضی صفحات کتاب جملهٔ (ازبیکان بادیه نشین) زیاد آمده که مخاطبان را معیوس و خسته میسازد.

نوت: من با خواندن کتابها کلان باصبوری علاقه‌مند هستم ولی تلاش گردد؛ که کتابها به شایقین برسد. از مؤلفین تمنای رسالهٔ شان را تمنا دارم. بلی این کتاب واقیعاً ارزش مطالعه را دارد. از همهٔ که به خواندن حقیقت های تلخ تاریخ شوق دارند این رساله را هتماً بخوانند. خاتمه. استاد محمد عارف برنا سواش. میمنه/ فاریاب/ افغانستان تاریخ ۷ ثور۱۳۹۹ ه ـ ش.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *