سایهی حبل المتین
بعد ازاین باید چو بادام سمنگان گل کنیم در دل کُهپایه، چون لعل بدخشان گل کنیم
بعد ازاین باید چو بادام سمنگان گل کنیم
در دل کُهپایه، چون لعل بدخشان گل کنیم
تلخکامی را به دست بادها باید دهیم
در دل بازارها، چون قند بغلان گل کنیم
در هوای تازه و فصل بلوغ باغها
همچو ناک انداراب و توت خنجان گل کنیم
بعد ازاین ای دوستان! در باغزار زندگی
چون انار قندهار و سیب میدان گل کنیم
عطر باغستان لوگر، عنبر قندز شویم
در دماغ مردمِ خاطرپریشان گل کنیم
یا نگین این وطن گردیم، همچون بامیان
یا که چون فرخار و نورستان و پغمان گل کنیم
آنقدَر سبز و شکوفا و بهاریتر شویم
چون جلالآباد، در اوج زمستان گل کنیم
یا چو انبوهِ درختان بلند پکتیا
در دل کُهپایهی زازی و زدران گل کنیم
از دیارِ «مولوی» تا غزنه و شهر هرات
آفتابآسا بتابیم و درخشان گل کنیم
از فراه و نیمروز و بادغیس و فاریاب
دستهدسته بشکفیم و شادوخندان گل کنیم
از ارزگان و شبرغان، تا گلستان تخار
نخل یکرنگی بکاریم و شتابان گل کنیم
از سرپل؛ شربتِستان قشنگ زندگی
تا به تاکستان شهداگینِ پروان گل کنیم
از فراز کوه پکتیکا برون آریم سر
صبحِ کاپیسا شویم و پرتوافشان گل کنیم
زابل و هلمند گردیم و به زحمت خاک را
مشترک آباد سازیم، از دل و جان گل کنیم
خوست گردیم و شویم آیینهی زیبانما
یا که در گلپروری، چون خاک لغمان گل کنیم
از زمینِ خُرّم و از خطّهی روییدوآب
از بهشتِ غور، تا کهمرد و سیغان گل کنیم
از دیار دایکندی، تا به کابل موج موج
پابهپای سنبل کاکلپریشان گل کنیم
یا شویم از روی موّاجی چو رود پنجشیر
یا چو دریای کنر، مست و خروشان گل کنیم
تابکی خاموش باشیم و اسیر تشنهگی
همچو آمو، بعد ازاین در دشت و دامان گل کنیم
در دل هر پهنه، همگامِ چراغ لالهها
در دل هر صخره، با خون شهیدان گل کنیم
راه را هموار سازیم و به هم یکجا شویم
چون چراغ سبز در ذهن خیابان گل کنیم
آسمان را نور بخشیم و زمین را رنگ و بو
یک جهان گل آوریم و چون بهاران گل کنیم
قطرههای عاطفت گردیم و با آهنگ نرم
بر سرِ هر خانهی میهن، چو باران گل کنیم
در رهِ فنآوری و انکشاف و پیشرفت
جانفشانیها نماییم و چو جاپان گل کنیم
بشکفیم و بشکفیم و بشکفیم و بشکفیم
در جهان، فردوس گردیم و فراوان گل کنیم
هموطن! تیغ تعصب را بنِه از دست، تا
جمله همآهنگ، مِنحیث مسلمان گل کنیم!
حامدا! کن زندگی در سایهی حبل المتین
تا که رنگینتر به باغستان قرآن گل کنیم
عبدالله حامد تاتار