اجتماعیمقالات

جهان اسلام و سازمان‌های بین‌المللی

نویسنده: محمد مشتاق

سازمان های بین المللی نقش اساسی در نظام بین الملل دارند. همچنین در پرتو تحولات سیاسی، اقتصادی و امنیتی دهه های بعد و با بنیان گزاری سازمان ملل متحد روز به روز موثر گردیدند. از سوی دیگر کشور های اسلامی و جهان اسلام به دلایل تاریخی، جغرافیایی، جیوپلیتیکی و ایدیولوژیکی از مهم ترین بازیگران نظم بین الملل محسوب میشدند. جهان اسلام چه در کلیت و چه در بحث کشور ها به دلایل فوق از زمره اجزای مهم نظام بین المللی هستند. جهان اسلام بخش مهم از جمعیت جهان را در خود جا داده و ذخایر عظیم منابع را داراست. سازمان های بین المللی پس ازجنگ جهانی دوم اهمیت فوق العاده پیدا کردند. ماهیت،  نوع تاثیر گزاری و  صلاحیت های ویژه که به شورای امنیت داده شد، این رکن را به یکی از مهم ترین بازیگر مهم در سیاست بین المللی مبدل کرده است. سایر بازیگران ناچار خود را به تعامل آن دیدند، تعاملی که امنیت ملی و حتی بقای آن هارا در معرض تهدید قرار داده و از سوی دیگر تامین کننده منافع ملی شان بود.  این مطلب برآن است تا طرح مبانی نظری و فلسفی وجود سازمان های بین المللی، نقش آنها در نظام بین المللی، تبیین عملکرد و ارزیابی مواضع جامعه ملل و سازمان ملل متحد در قالب کشور های اسلامی بپردازد. و همچنان ماهیت عملکرد سازمان ها از منظر جهان اسلام و چگونگی روابط کشور های اسلامی با سازمان های بین المللی به ویژه شورای امنیت، چالش های پیش رو مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرد.

 سازمان های بین المللی از منظر اسلام

از نظر صاحب نظران، وظیفه اساسی سازمان های بین المللی فراهم ساختن اعتماد و اطمینان دو طرفه میان کشور ها و این سازمان است. براساس شواهد تاریخی، اسلام رویکرد تعامل محور با سایر بازیگران نظام بین المللی از جمله نهاد ها و سازمان های بین المللی داشته است. رویه هایی چون توصل به حکمیت و میانجیگری در حل و فصل اختلافات، تلاش برای حداقل رساندن احتمال وقوع جنگ و محدود کردن ابعاد آن در صورت وقوع، به میان آوردن صلح و دوستی میان مردم، پابندی به اصول انعقاد قرار داد معاهدات و محترم شمردن حقوق و اقوام مختلف اصولی هستند که دین اسلام یا آغاز آن بوده یا آنها را ابرام کرده است و این اصول  بعد ها دلیل شکل گیری سازمان های بین المللی بوده است.  بدین اساس کشور های اسلامی به پدیده‌ی نهاد های سازمان های بین المللی مثبت نگریسته و اهداف آن را در راستای اهداف و ایده های خود نیز میدانند. از سوی دیگر دلیل خوش بینی کشور های اسلامی، خاطره تلخ استعمار از سوی کشور ها بوده و با ایجاد بازیگر جدید درحیطه بین المللی است به باور بسیاری رهبران اسلامی این نهاد های جدید باعث خاتمه تسلط ظالمانه دولت ها بود. در واقع عملکرد سازمان های بین المللی بزر امید را در دل دولت -ملت ها کاشت، بزری که هرگز به نهال تبدیل نشد و در همان خاک پوسید و این باور عمیق آنها به همیشه بدگمانی در مقابل سازمان های بین المللی صورت گرفت.

تاریخچه کشور های اسلامی و سازمان های بین المللی

تاسیس جامعه ملل اولین رویاروی و محک برای چگونگی روابط بین کشور های اسلامی و سازمان بین المللی بود. برایند جنگ جهانی اول فاجعه بزرگ برای جهان اسلام بوجود آورد. اولین پیامد این فاجعه اضمحلال کهن ترین امپراتوری عثمانی و به تبع آن ازهم پاشی امپراتوری به دولت های ضعیف و کوچک. که مدیریت این کشور های کوچک به عهده جامعه ملل واگذار شد و این امر باعث اولین تعامل کشور های اسلامی با سازمان های بین المللی گردید. دومین پیامد جنگ جهانی اول ناشی از تصمیمات از سوی جامعه ملل ناظر و واگذاری قیمومیت کشور های تازه تولد شده اسلامی به قدرت های استعمار گر مانند انگلیس و فرانسه بود. و این اقدام نهادینه ساختن و قانونی کردن تصمیمات نقشه های قدرت های پیروز در جنگ در خصوص کشور های اسلامی بود. روی هم رفته جامعه ملل به همکاری انگلستان طرح ایجاد دولت اسرائیل را روی دست گرفتند. تقابل آشکار مواد مندرجه در میثاق، ماده بیست دوم در قالب عباراتی که در ظاهر فریب بذر بزرگترین فتنه را در جهان اسلام کاشت.  عبارات فوق نشان داد تا طراحان میثاق های سازمان های بین المللی تلاش داشتند مقاصد اصلی که همان استعمار و غارت کشور های به جا مانده از امپراتوری اسلامی را با مشروعیت از طریق میثاق ها تحت کنترول خود داشته باشند. در بند چهارم ماده بیست و دوم به طور مشخص بیان شده است که کشور های به جا مانده از امپراتوری عثمانی به حدی رشد کردند و آنان را به طور موقت بعنوان کشور های مستقل شناسایی کرده ومشروط آن که کشور های قیم رهنمای آنان در اداره باشد. قیمومیت سپردن سوریه و لبنان به دست فرانسویان، فلسطین به انگلستان از بزرگترین و مهمترین نقشه هایی بود که جامعه ملل در باره آینده و نقشه خاور میانه و کشور های اسلامی ترسیم کرده بود. در نتیجه این اقدامات زمینه تحقق طرح دراز مدت انگلیس  را در عملی ساختن ایجاد رژیم صهیونیستی یهودی در قلب جهان اسلام ساخت.

دور دوم رابطه جهان اسلام با سازمان های بین المللی، پایان سالهای جنگ جهانی دوم و تاسیس سازمان ملل متحد است. تعامل همکاری محور کشور های اسلامی نه مانند گذشته از روی خوشبینی یا ساده اندیشی، بلکه از نکته ضعف و ناچاری این کشور ها بود. اینبار کشور های اسلامی برای اینکه در نظم پس از جنگ در نظام بین المللی محلی اعراب و حاکمیت ملی آنها از طریق عضویت در سازمان جدیدالتاسیس به رسمیت شناخته شود در کنفرانس سانفرانسیسکو 1945 حضور یافته و بدون قید شرط پای اساسنامه این سازمان و منشور متحد واگذاردند. و به همین شگل تعدادی از کشور های اسلامی در زمره اعضای موسس سازمان ملل متحد قرار گرفتند.

شورای امنیت سازمان ملل و مسأله فلسطین

در باره مواضع سازمان ملل متحد در مسأله فلسطین و منازعه اعراب و اسرائیل، با تاسیس سازمان ملل متحد و به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط این سازمان برمیگردد. سازمان ملل متحد در حقیقت ماموریت نیمه پایان جامعه ملل که غصب سرزمین فلسطین را به اتمام رساند. ماموریتی که از سوی کشور های قدرتمند مثل بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده امریکا حمایت همه جانبه گردید. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال 1947 قطعنامه‌ای را به تصویب رساند که بر مبنای آن سازمان ملل متحدبه نمایند گی جامعه جهانی خواستار تقسیم سرزمین فلسطین میان اعراب و یهودیان  و تشکیل دو دولت در یک سرزمین گردید.این قطعنامه چراغ سبزی برای اشغال گران بود تا با دنبال سیاست های خود سناریوی تاسیس رژیم صهیونیستی یهودی در قلب جهان اسلام را تحقق ببخشند. و این سناریو بود که در سال 1948 با عقب نشینی نیروهای انگلیس از منطقه و واگذاری سرزمین از سوی سازمان ملل متحد به یهودیان محقق ساخت.  همینجا بود که نقش سازمان ملل متحد پایان یافته و تا کنون پس لرزه های آن وقایع در سرزمین اسلامی فلسطین که موجب به شهادت رسیدن هزاران مسلمان است، ادامه دارد. نقش سازمان ملل متحد در مورد میانجی خیلی ضعیف و ناکارا بود. محکوم کردن لفظی تنها اقدامی است که در مقابل بحرانی، که خودشان نهادینه کرده بودند، انجام دادند. قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد سال 1947 صادر شد، آخرین گام این سازمان بسوی تاسیس دولت اسرائیل بشمار می رود. این قطعنامه با سازش انگلستان و همکاری آمریکا به تصویب و منجر به تقسیم فلسطین به دو بخش منجر شد. براساس این قطعنامه در بخش یهودی نشین، حکومت یهودی ها و در بخش عرب نشین دولت فلسطین و شهر بیت المقدس جزوه هیچ یک از دولت نبوده و تحت رژیم بین المللی اداره میگردید. این قطعنامه با 33 رای موافق، 13 رای مخالف و 10 رای ممتنع به تصویب رسید. دولت اسرائیل برخلاف تاریخ تعیین شده از سوی سازمان ملل متحد، پنج ماه پیشتر اعلام استقلال نمود. از اینجا معلوم است که قطعنامه 181 تنها مانور دیپلماتیک از سوی حامیان اسرائیل برای تاسیس دولت یهودی در سرزمین فلسطین بود. یکی دیگر از قطعنامه جنجالی 194 بود که در 1948 صادر شد. این قطعنامه خواهان دسترسی به اماکن مقدس و غیر نظامی شدن این شهر بود. مهمترین ماده مندرج این قطعنامه بازگشت آواره گان است که در اثر جنگ یا محل زندگی خود را ترک کرده باشند و دوباره برگردند و در صلح زندگی کنند. در 14 ماه می 1948 دولت اشغالگر اسرائیل تاسیس و نخست وزیر آن دیوید بن گورین، از حمایت همه جانبه دولت های بزرگ به ویژه انگلستان و آمریکا برخوردار گردید. تنها یک سال بعد در سال 1949 دولت اسرائیل به عضویت کامل سازمان ملل متحده درآمد و به صورت کشور مورد شناسایی قرار گرفت. دو قطعنامه جنجالی دیگر نیز وجود دارد یکی، قطعنامه 3379 مجمع در خصوص استثناعات در باره موضع گیری های سازمان ملل در قبال فلسطین بود که رژیم صهیونیسم را اپارتاید معرفی میکرد. این قطعنامه با 72 رای در مقابل 35 رای مخالف به تصویب رسید. این موضع گیری سازمان ملل به همیشه باقی نماند بلکه توسط لابی گران قدرتند توسط دیگر قطعنامه ملغی شد. این الغا توسط مجمع بار دیگر نشان داد که سازمان ملل و حتی مجمع عمومی در مقایسه با شورای امنیت، عملکرد معتدل تر وقابل قبول نزد افکار عمومی جهان اسلام داشت و این پدیده بیانگر شکاف عمیق و بی اعتمادی میان جهان اسلام و سازمان های بین المللی بود. این الغا به اندازه‌ا‌ی با ارزش بود که خودشخص رئیس جمهور آمریکا در جلسه مجمع عمومی حاضر و خواهان لغو این قطعنامه گردید.

عملکرد شورای امنیت در مورد مسأله فلسطین در شصت سال گذشته  قرار ذیل است:

  • جهت گیری شورای امنیت در خصوص مسأله فلسطین، تاکید بر حفظ وضع موجود و راه حل هایی برای قانع جهان اسلام به روابط عادی با این کشور،
  • درخواست اسرائیل برای عقب نشینی به مرزهای قبل از 1967 ،
  • حمایت بی قید و شرط اعضای دایمی شورای امنیت از اسرائیل و موانع قطعنامه های طرف فلسطین و سایر کشور های عربی. و همچنان استفاده مکرر از حق وتو برای جلوگیری از محکومیت جنایات اسرائیل در فلسطین و لبنان،

قطعنامه 142 به ادامه جنگ شش روزه در تاریخ 1967 صادر گردید و این قطعنامه بطور صریح خواهان عقب نشینی نیرو های اسرائیلی از تمام سرزمین هایی گردیدکه در جنگ شش روزه به اشغال این کشور در آمده بود. این قطعنامه به خاطر شناختن حقوق وتامین امنیت اتباع فلسطین بود. این قطعنامه با ۱۵ رای مثبت به تصویب رسید اما هیچگاه توسط شورای امنیت عملی نگردید. قطعنامه ۳۳۸ در ۱۹۷۳ در پی جنگ چهارم اعراب و اسرائیل موسوم به یوم کیپور صادر گردید. این قطعنامه در پی آتش بس فوری میان طرف های درگیر در جنگ بود و همچنان به هدف دستیابی به صلح پایدار میان طرف ها بود. قطعنامه ۳۳۸ به دو دلیل در میان قطعنامه های مهم در قبال فلسطین بود. نخست در پی اجرای قطعنامه ۲۴۲ و دلیل دوم این قطعنامه برای نخستین بار پای طرف های دیگر را در پیدا کردن راه حل منازعه اعراب واسرائیل باز کرد. پس از صدور این قطعنامه سیاست خارجی فعال آمریکا در مناقشه اعراب و اسرائیل کلید خورد. سیاستی که در دیپلماسی رفت و برگشت میان واشنگتن، تل آویو و پایتخت کشور های عربی در چهار دهه که هنوز هم ادامه دارد که فضایی برای دیپلماسی خارج از سازمان ملل در این قطعنامه بود و مذاکرات میان مصرو اسرائیل با رهبری آمریکا آغاز شد. گسترش جنگ و اشغال بخشی از خاک لبنان توسط اسرائیل بازهم پای سازمان ملل  را به این منازعه کشید.

در آخرین یورش رژیم صهیونیستی بر مردم بی دفاع فلسطین از هوا و زمین هزاران کودک مظلوم و غیر نظامی فلسطین تا کنون شهید گردیده و میلیون ها تَن آواره و تعداد زیاد هم گرسنه و بدون غذا هستند. ولی نهاد های بین المللی غربی پس از 40 روز کشتار مردم فلسطین بالاخره به قطعنامه  پیشنهادی رای داد. قطعنامه ۲۷۲۰با 12 رای  از 15 رای اعضای شورای امنیت سازمان ملل، بدون هیچ گونه رای مخالف اما با رای ممتنع آمریکا، روسیه و انگلیس به تصویب رسید که در آن به جای ایجاد آتش بس فوری در غزه، خواستار وقفه های بشر دوستانه و ایجاد دهلیز  بشر دوستانه شده است. قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط تمام اُسرا از سوی حماس شده است. سفیر فلسطین در سازمان ملل در واکنش به تصویب این قطعنامه گفت، این قطعنامه کشته شدن 5 هزار کودک فلسطینی را محکوم نکرد. بمباران غزه باید متوقف و کمک های بشر دوستانه به فلسطین برسد.

در آخر این بحث میتوان چنین استنتاج نمود توصل به حکمیت و میانجگیری در حل و فصل اختلاف، به حد اقل رسانیدن احتمال جنگ، به میان آوردن صلح و دوستی از رویه های است که دین مبین اسلام که دین مبارک است نه تنها بر ضد آن نبوده بلکه با آن همگام است. ولی متاسفانه، سازمان های بین المللی در مدیرت بحران های بین المللی به طور عام و در تعامل با مسایل کشور های اسلامی، نه براساس عدالت و پایه اصول بین الملل،‌ بلکه براساس منافع قدرت های بزرگ شرکای غربی آنان بوده است. تصویب شدن قطعنامه های دیر هنگام، استفاده از لفظ محکومیت بر جنایات وحشیانه اسرائیل، عدم گام عملی و نداشتن ضمانت اجرا این قطعنامه ها، عدم اتخاذ تصامیم عادلانه در باره بمباران اخیر وکشتار مردم بیگناه فلسطین از سوی رژیم صهیونیستی یهودی، چهره اصلی نهاد های غربی را بر ملا میسازد. همچنان قطعنامه های فوق همه در زمره قطعنامه های است که رژیم صهیونیستی اسرائیل اصلاً به اعتنای نکرده است .

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *