عبدالله حامد تاتار
مادرم! از سوز تو، ساز من است
هر نگاهت عالَم راز من است
التفاتت آیتِ سـبز امـید
الفتت خورشید اعجاز من است
گریهات، سوزندهی بال نشاط
خندهات، نیروی پرواز من است
ایکه آغوش تو کانون صفا
دامنت گهوارهی ناز من است
آن نیایشهای بالافشـان تو
حامی فکـرِ فلـکتاز من است
قلب خونینات، به صحرای حیات
چون شقایق، جلوهپرداز من است
میکند تمثیلِ آلام تو را
آنچه در فریاد و آواز من است
ای رضایت در کتاب زندگـی
نقطهی انجام و آغاز من است!