اینکه از فرهنگ چه تعریفی داشته باشیم و روی چیستی و چگونگی آن به طور فشرده بپردازیم؛ بحثی است که در زمینه، جوامع دیدگاه و نظریات ویژه و بخصوص خود را دارند.
اما در کل میتوانیم تمام داشته های پسندیده و مورد قبول همگانی را در یک جامعه که شخصیت و هویت آنرا به نمایش میگذارد فرهنگ آن جامعه عنوان نماییم. با آنکه نظر به نیاز و ضرورت با پندار امکانات محیطی در جوامع، فرهنگ و رسوم تا حدی از هم متفاوت اند، زیرا هر رسم و عادات ایجاد شده در کشورها وجوامع به اثر یک ضرورت و نیاز شکل گرفته است. از آغاز زندگی بشر در جوامع، اصول و قواعد اجتماعی به نحوی از انحا شکل گرفته که با گذشت زمان این اصول به رسم وعادات همیشگی آن محیط واجتماع جا افتاده و چون روح در تار وپود افراد آن جامعه عجین گردیده است.
به ویژه آن گونه رسم و رواجهایی که پسندیده و قابل قبول همگانی بوده است و روی همرفته یک تعداد رسم و رواجهای ناپسند تحریف گردید و آنگونه عنعناتی که مورد پسند هم بوده به گونه بهتر و پرشکوه تر آن در میان مردم عرض وجود مینماید.
در حالیکه قوانین نافذه به نحوی در جوامع وجود داشته، پس موجودیت وشکل گیری عنعنات به چه منظور و چه مفهوم است.
فرهنگ در نهایت امر، تبلور و ریزش دیدگاه کلی یک جامعه به غرض رفع نیازهای اجتماعی زیستمندان آن میباشد.
در فراز و نشیب تاریخ، باور واعتقادات در هر گوشه وکنار کره زمین بالای فرهنگ و عنعنات جوامع تاثیر خود را داشته است.
قابل ذکر است که رسم و رواجها تحت عنوان فرهنگ و عنعنات شالودهی دیدگاه و خواست همگانی یک جامعه بوده، خلاف فرهنگ و عنعنات یک جامعه عمل نمودن و یا زدودن یک بعدی از رسم ورواجهای مروجه آنها برای زیستمندان آن بی نهایت زننده و شنیع تمام میشود.
پس بهینه چنان است که به فرهنگ وعنعنات یک جامعه که شالوده خواست و نظریات ایشان است ارج و اهمیت قایل بود.
در کشور عزیز مان افغانستان، فرهنگ افغانی مروج است و درنهایت امر بیشتر رسم و عنعنات مردم ما بر گرفته و یا هم با دین مقدس اسلام مطابقت دارد، اگر از واقعیت نگذریم فرهنگ افغانی ما؛ چون: به پایه های باوری و دینی ما استوار است، بارز ترین فرهنگ در سطح منطقه و فرا منطقه میباشد. پس میتوان گفت فرهنگ بر اساس نیاز و ضرورت در یک جامعه عرض وجود نموده و هویت و شخصیت یک جامعه میباشد.