سیاسی

خاطرات سنگر

ما بتعداد ۶ تن از طلاب مدرسه، مدت ۱۵ روز ایام تعطیلات عید را در منطقه میرمندآب ولسوالی گرشک ولایت هلمند با خاطرات و داستان‌های به یادماندنی سپری کردیم. مشاهدات و خاطرات آموزنده‌ای که در قسمت‌های قبلی بیان شد، جزئی از خاطرات شیرین و به یادماندنی بود که برای ما جنبه‌ی آموزشی و انگیزشی داشت. خاطرات تلخ و غمگین‌کننده‌ای را نیز در خلال این مدت کم تجربه کردیم که فقط به ذکر سه مورد اکتفاء می‌گردد:

بخش پایانی

ما بتعداد ۶ تن از طلاب مدرسه، مدت ۱۵ روز ایام تعطیلات عید را در منطقه میرمندآب ولسوالی گرشک ولایت هلمند با خاطرات و داستان‌های به یادماندنی سپری کردیم. مشاهدات و خاطرات آموزنده‌ای که در قسمت‌های قبلی بیان شد، جزئی از خاطرات شیرین و به یادماندنی بود که برای ما جنبه‌ی آموزشی و انگیزشی داشت. خاطرات تلخ و غمگین‌کننده‌ای را نیز در خلال این مدت کم تجربه کردیم که فقط به ذکر سه مورد اکتفاء می‌گردد:

– بدون شک اسـتعمار آن گردن‌های برافراشته‌ی را می‌بُرد که در مقابل‌شان سر تعظیم فرود نمی‌آورد و می‌خواهد مطابق فطرت بشری‌اش آزاد زیست نماید و آزاد بمیرد. مردان قدافراشته‌ی میرمندآب نیز از این قاعدهٔ اسـتعمار استثناء نبودند، اکثر افراد آن منطقه که توانایی فکری و جسمی برای مبارزه و جهاد داشته بودند، یا شهید شدند و یا هم اسیر دشمن بودند و در پشت میله‌های زندان بسر می‌بردند. از سنگ و خاک آن منطقه و از چهره‌ی هر فرد آن منطقه می‌شد به وضوح میزان بالای ایثار، قربانی و فداکاری برای آزادی کشور و اعاده‌ی نـظام اسلامی را مشاهده کرد. خانواده‌های بود که دوازده نفر از اعضای فامیل شان در یک شب شهید شده بودند و این داستان هنوز ادامه داشت و هر روز قربانی می‌گرفت. در آن زمان سهم‌گرفتن به جـهاد و مبارزه، مساوی با دردست‌گرفتن شعله‌ی آتش بود و خطرات زیاد جانی و مالی را در قبال داشت. مردم آن منطقه برای رسیدن به اسـتقلال از هیچ سعی و تلاشی دریغ نکرده‌ بودند و بهترین جوانان و نخبه‌گان خویش را به قربانگاه فرستاده بودند. (نحسبهم کذلک و الله حسیب).

– یکی از خاطرات تلخی که در آن ایام مشاهده کردیم، شـهادت دو تن از نوجوانان آن منطقه در روز عید بود. گرچه شـهادت و قربانی برای مناطق که به میدان جنگ و مبارزه تبدیل شده بود، یک امر عادی تلقی می‌شد بود اما مقتضای طبیعت و اندیشه‌ی اسلامی همین است که هر فرد مسلمان، باید ایام عید را خوش و خوشحال سپری نماید. ما که بهترین ایام خویش را در آنجا سپری می‌کردیم و از مهمان‌نوازی و محبت مردم منطقه و عرف و عنعنات شان که برای ما کاملاً جدید بود، لذت می‌بردیم و در جلسات دورهمی شاد بودیم و می‌خندیدیم اما روز عید برای همه ما تلخ شد.

قضیه از این قرار بود که دو تن از طلاب مدرسه که با سلاح و مسایل نظـامی سر و کار آن‌چنانی نداشتند و فقط مصروف فراگیری علوم دینی بودند، در روز عید زمانیکه می‌خواستند به خانه‌های شان بیایند و از مسیر مابین ولسوالی سنگین و گرشک که در امتداد آن چندین بیز و پوسته امنیتی دشمن وجود داشت، عبور نمایند، در کمین افتادند و توسط اجـیران سـفاک و خون‌خوار دشمن بطور بی‌رحمانه به شـهادت رسیدند.

غالبا در آن روز، سایر مردم با لباس‌های جدید شان مصروف ملاقات دوستان و ادای نماز عید بودند، ما و مردم منطقه مصروف انتقال اجساد، تکفین و تدفین آن دو طلاب نوجوان بودیم که چون لاله‌ای پرپر شده و لباس عیدشان با خون رنگین شهادت، معطر شده بود. تقبلهماالله‌تعالی.

– تلخ‌ترین خاطره، آوازهٔ اسارت و شـهادت حاجی هیواد -تقبله‌الله-از ولسوالی تیوره ولایت غور بود که در آن زمان نقش بزرگی را در مبـارزات هلمند بازی می‌کرد و خواب را از چشمان دشـمن بزدل ربوده بود. او یک مجـاهد عادی نه، بلکه رهبر مدبر بود که رول عمده‌ای را در مـبارزات نظامی نفس‌گیر هلمند بازی می‌کرد. او توانست در زمان حیاتش ضربات سنگینی را بر پـیکر نحس اشــغالگران وارد نموده و نقشه‌های شوم شان را خنثی نماید. او فاتح چندین ولسوالی هلمند بوده و در سِمت‌های مهم نظامی ایفای وظیفه کرده است و بیان تمام ابعاد زندگی شان، مقتضی یک کتاب مستقل است.

یقینا شـهادت شان نه تنها برای ما بلکه برای تمام مجـاهدین هلمند و غور یک اندوه بزرگ و فراموش ناشدنی بود که در آن زمان بوقوع پیوست. (تقبله‌الله).

پس از گذشت ایام تعطیلات، من با پنج تن از دوستانم با عالَمی از خاطرات، احساسات و بالآخره سپری نمودن خطرات به سمت مدرسه برگشتیم و دروس را شروع نمودیم و اما آن دوستانی که در این سفر همراهم بودند بعضی از آنان شـهید شدند و به جمع آسمانی‌ها پیوستند و بعضی دیگر هنوز زنده‌اند.

توحـیدی کسی که در آنجا مقیم بود و با او معرفت داشتیم، در آن منطقه بنام شعیب مشهور بود، نامش ملا عیدگل و از منطقه دهن‌سوختهٔ ولسوالی پسابند بود. ابتدای معرفت من و او از سال ۱۳۹۴هـ .ش است که برای اولین بار با هم به سمت سنگر جـهاد در منطقه ریگه ولسوالی اوبه ولایت هرات نزد مولوی شراف‌الدین شعیب -تقبله‌الله- رفتیم و مدت بیست روز تعطیلات مدرسه را در آنجا سپری کردیم.

توحیدی به اخلاص، شهامت و شجاعتش در هلمند چنان مشهور شده بود که هر مجاهد علاقه‌مند بود تا در مخابره با او هم‌کلام شود و صدای دلنشینش را بشنود. او انسانی حلیم، با اخلاق، مخلص و با تقوای بود و از خود کـارنامه‌های جـهادی زیادی در هلمند داشت که دامنه این مقاله گنجایش بیان آن‌ها را ندارد.

توحیدی یک زمانی برایم گفت که می‌ترسم از شهرت که در اینجا برایم حاصل شده، آینده‌ام خراب شود، او با وصف محبوبیت و جایگاهی که در آن منطقه داشت، هلمند را رها کرد و به سمت غور آمد. چندین وقت بطور گم‌نام و بدون شهرت با مـجاهدین در معرکه‌های داغ جـهاد شرکت می‌کرد. بعدها او را در منطقه گردن‌توب ولسوالی دولینه با جمعی از مجاهدین دیدم، با حالت یأس و نا امیدی برایم گفت که دلم بسیار شکسته است. پرسیدم چرا؟ گفت: من سالهاست جهت رسیدن به مقام شامخ شـهادت، در سخت‌ترین نبردها و در سخت‌ترین شرایط و در خطوط مقدم جبهه شرکت می‌کنم و ده‌ها تن از هم‌سنگرانم شـهید شدند اما متأسفانه تا اکنون من به این خواسته‌ام نرسیدم، فکر می‌کنم که حتما در نیت‌ام کدام اشکالی وجود دارد که تا هنوز این جان ناقابل من مورد قبول درگاه الهی قرار نگرفته است. من برایش به رغم تسلیت گفتم که حتما در وجودت خیری نهفته است که به نفع مـجاهدین و صفوف مستحکم جـهاد می‌باشد و ان‌شاءالله اگر الله خواسته باشد، حتما به خواسته‌ات می‌رسی. پس از آن در سال‌ ۱۳۹۹هش، در ولسوالی شهرک ولایت غور، در طی یک عملیات جـهادی جام شـهادت را نوشید. (تقبله‌الله)

یکی از آن هم‌سفران که پرپر شده، بنام ملا محمود از منطقه سلمین ولسوالی دولینه ولایت غور بود که یک سال پس از این سفر ما، در منطقه سلمین ولسوالی دولینه، توسط اجـیران به شـهادت رسید

یکی دیگر بنام ملا نثاراحمد حماد از منطقه سه‌ماهه ولسوالی دولینه بود که در سال ۱۳۹۹هـ ش در منطقه سورپان ولسوالی شهرک به شـهادت رسید.

مولوی محمد تیموری باشنده منطقه بی‌بی‌یان، مولوی نورالله غفوری و ملا عبدالقیوم از منطقه کنعان ولسوالی دولینه -یاد شان بخیر- که همراهان آن سفرم بودند، تا هنوز در قید حیات‌اند و مصروف خدمات علمی و تعلیمی می‌باشند.

نتیجه:

این کشور به آسانی از اشـغال ناتو آزاد نشده و این نظـام اسلامی با عذر و زاری بدست نیامده است بلکه نتیجهٔ زحمات و جانفشانی‌‌های هزاران مـجاهد جان‌برکف و فداکار می‌باشد که تمام همّ و غم شان رسیدن به این اهـداف مقدس و والا بود.

باید به پاس از زحمات و تلاش‌های چنین سربازان دلیر؛ سوانح، خاطرات و داستان‌های قهرمانی شان با خط زرین، ثبت تاریخ گردد و برای نسل‌های آینده منتقل گردد تا بدانند که نظـام اسلامی با خون چنین جوانان سلحشورِ آبیاری شده است و می‌باید ایشان به قیمت خون شان از این نظام حمایت و حفاظت نمایند.

این سلسله از خاطرات را به ارواح پاک تمام شـهدای راه استقلال و آزادی کشور و اقامه‌ی نظام اسلامی تقدیم نموده و از الله جل‌جلاله عاجزانه می‌طلبم تا روح شان را شاد و قبر شان را پرنور بگرداند.

و من‌الله‌التوفیق

نویسنده: سعید مبارز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *