اشعار

فلسطین به خون نشست

دردا که سرزمین فلسطین به خون نشست! آن سرزمین نغز و نگارین به خون نشست

دردا که سرزمین فلسطین به خون نشست!

آن سرزمین نغز و نگارین به خون نشست

 

آرام‌گاه جمع کثیرِی پیامبران

هم قبله‌ی شریفِ نخستین به خون نشست

 

هم جلوه‌گاه شیر ژیان؛ حضرت عمر

هم لانه‌ی عقابِ سلاطین به خون نشست

 

هم شهر پروجاهت و هم قصر دلپذیر

هم برج‌ پرشکوه و بلورین به خون نشست

 

فصل خزانِ جنگِ نفس‌گیر چیره شد

گل‌های پرشکوفه و رنگین به خون نشست

 

آن سرزمین نور و نجابت، دریغ و درد !

از دشنه‌های مکر شیاطین به خون نشست

 

مسجد فرو نشسته و قرآن حریق گشت

استاد با کتاب و مضامین به خون نشست

 

یک جمع خنده دارد و اما دریغ و درد !

جمعی به دست لشکر بی‌دین به خون نشست

 

از درد کودکانِ خون‌آلود آن دیار

دل‌‌؛ موج غصه گشته و غمگین به خون نشست

 

تنها نه چشم اهل زمین، بل‌ در آسمان؛

چشمان ماه و زُهره و پروین به خون نشست

 

امروز جغدهای جنایت زنند بال

چون شهپر قیادتِ شاهین به خون نشست

 

آفاق؛ لاله‌گون شد و صدبار خون گریست

تا سرزمین سبز فلسطین به خون نشست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن