فرهنگی

شگفتی های زندگی و خاطـرات عـلامه محمد اقـبال لاهوری

نسانهای آزاده وباعزت جهان، در نخستین مراحل زندگی خویش از یک سلسله ممیزات در بین هم قطاران و هم صنفان خویش برخور دار هستند.

معاون سرمحقق بـرهان الـدین نظامـی

من از بود  و نبود خود خموشم

اگر گویم که هستم خود پرستم

ولیــکن این نوای سادۀ کیست

کسی در سینه می‌گوید که هستم

(زبور عجم)

چـکیـده

انسانهای آزاده وباعزت جهان، در نخستین مراحل زندگی خویش از یک سلسله ممیزات در بین هم قطاران و هم صنفان خویش برخور دار هستند. ویژه‌گیهای ذاتی چنین افراد به گونۀ سیستماتیک در ابعاد مختلف رشد نموده سبب شکوفایی آنها می‌گردد. علامه اقبال لاهوری نیز در  ردیف چنین شخصیت های تاریخی جهان به شمار می‌رودکه از شکل گیری نطفه در رحم مادر ضمن خواب دیدن نورمحمد پدرش، تا چشم گشودن به جهان مادی و پیمودن پله های مختلف زندگی تحصیلی و اجتماعی دارای ویژه‌گی‌های منحصر به فرد خویش می‌باشد.

بناءً لازم دیده شد تا به شگفتی های زندگی وخاطرات جالب اقبال نگاهی انداخته شود. امید که خاطرات وظرافت‌های زندگی اقبال سبب تحول مثبت در زندگی ما گردد.

کلیـد واژه ها : علامه اقبال لاهوری، خاطره ها، شگفتی ها  مطالبی‌که پیرامون آن بحث صورت می‌گیرد، گوشه‌هایی از خاطرات وطرز معیشت علامه اقبال است ومواردی که حول آن بحث صورت می‌گیرد، شاید کمتر در جاهای دیگر یافت شود. گرچند راجع به اقبال کتب ومقالات زیادی نگاشته شده است، ولی نگارنده ترجیع می‌دهد تا در جنب بررسی سایر زوایایی علمی ادبی اقبال؛ خطوط برجستۀ سیمای این متفکر مجاهد ومبارز آزاده را با دقت بیشتر مورد تحقیق و پژوهش قرار دهد.

موضوع مورد بحث دراین مقاله نشان دهندۀ  زاویه‌یی از حیات این سخنور بزرگ، متفکر وحکیم سیاست دان است. این مقدمه به طور خلاصه، معرف ماهیّت مطالب مقاله می‌باشد. اقبال از نخستین روزگار رشد و بالندگی، ممیزات زیادی نسبت به سایرین داشت. وی دانشجوی فرزانه، شاعر خوش مشرب، اندیش‌ور هدفمند، محقق خسته گی ناپذیر، سیاست مدار اخلاق پسند، مبارز صلح دوست بود، برحق اقبال نشان از یک نبوغ مسلم عصر حاضر درجهان به شمار میرود. (7:ص 12) اقبال در تمام دوران زندگی به امور تعلیم وتربیت اشتغال داشت وشرکت او در پیشرفت امور تحصیلی شبه قارۀ هند اساسی ومستمر بود. به گفته آقای سیدین دانشمند پاکستانی: «‌ظهور یک نفر متفکر خلاق و مبتکر که برای ابلاغ پیام معین و مشخصی آفریده شده و ارزشهای تازه‌یی را برای جهان آورده، برای همه صاحبنظران و محققان و متصدیان امور تعلیم و تربیت، پدیده ای است بسیار گرانبها و گرانمایه و به هراندازه  افکار چنین مردی، در طرز تفکر و تصور  و ادراک و شور و شوق معاصرینش نفوذ کند بهمان نسبت نفوذ و تأثیر وی بعنوان نیروی تربیتی، عظیم تر و مهم تر خواهد بود.» (6: مقدمه سی وشش) شکی نیست که اقبال نسبت به تمام امور زند گی مسلمانها توجه و اهتمام داشت و همین طرز دید و بینش وی بود که او را جاویدانه جامعۀ انسانی و اسلامی گردانید. بناءً به دو بخش از مبحث مورد نظر توجه می‌نماییم که محور اصلی عنوان مذکور را تشکیل می‌دهد.

هدف تحقیق: بازتاب گوشه‌های نغز از زندگی و بیان ذکاوت و پایمردی علامه اقبال لاهوری در مسیر فعالیت¬های علمی و عملی.

مبرمیت تحقیق: از آنجای‌که علامه اقبال یکتن از شعرای طراز اول شرق در عصر حاضر محسوب می‌گردد، تحقیقات و پژوهش‌های پیرامون تفکر و اندیشه‌های وی به کثرت از اندیشمندان صورت گرفته است، مسلماً اتفاقات مختلفی در سیرزنده‌گی وی اتفاق افتاده است، بدین لحاظ ضرورت دانسته شد تا شگفتی‌های زنده‌گی و خاطرات ماندگار وی را نیز غرض آگاهی علاقه مندان به رشته تحریر آورده شود.

روش تحقیق: نگارش این مقاله با استفاده ازمنابع کتابخانۀ به گونۀ تحلیلی و توضیحی نگاشته شده است.

مبحث

بخش اول:  خاطرات بیاد ماند نی اقبال

صدو سی وهفت سال پیش، بتاریخ( 9 نوامبر 1877م، هجدهم حمل 1259هـ ش، 3 ذیقعدۀ 1249هـ ق) در شهر سیالکوت ازشهرهای زیبای پنجاب چشم به هستی گشود؛ تقدیر چنین بود که مسلمانان هند را ازخواب غفلت بیدار وآنها را به سرمنزل شرف وسعادت رهبری نماید.

نام این نوزاد با برکت محمد اقبال فرزند نور محمد میباشد، که وی نحوۀ تولد خویش را در بستر ناهنجار ترین جو حاکم روزگار، به آدم ابوالبشر شبیه میداند.(8: ص 5)

نعــره زد عشـــق كه خونین جگـری پیدا شد

حسـن لرزید كه صاحب نظـــری پیــــدا شد

فطـرت آشفت كه از خاك جهان مجـــبور

خود گری ، خود شكنی خود نگری پیـدا شد

خــبری رفت زگـردون به شبستان ازل

حذر ای پرده گیان پرده دری پیدا شد

چشم واکرد و جهان دیگری پیـا شد

تا ازین گـنبـد دیرینـه دری پیـدا شـد

(6: پیام مشرق، ص 215)

واقعاً صبحدم طلوع خورشید اقبال، قرین اتفاقات عجیبی در بستر خانوادۀ وی خصوصاً در عوالم خیال ورؤیاها بود.

اقـبال باجـناح

اقبال برای انجام مسئولیت¬هایش غرض نجات مسلمانهای مظلوم در پی دانای راز و پیشوای حکیمی می¬گردد.

اگــــر میآید آن دانای رازی

بده او را نوای دل گــدازی

ضمیر امتان را می کـند پاک

کلیمی یا حـکیمی نی نوازی

(6: ارمغان حجاز، ص435)

بعد از سال 1930م «محمدعلی جناح» به عنوان یک رهبر سیاسی و دینی در بین مردم رنگ گرفت. شبی جناح درخانۀ اقبال هنگام سفرش به لاهور مهمان شد، او از اقبال خواست که عضو هیأت پارلمان حزب مسلم لیگ شود. اقبال خواست موصوف را با وجود بیماری وضعف جسمانیش پذیرفت. به عقیدۀ اقبال، تنها راه نجات مسلمانان شبه قارۀ هند، اتحاد آنان تحت لوای یک حزب سیاسی بود. بناءً با چهارده تن از رهبران دینی به حزب مسلم لیک پیوستند. شعار «وحدت مسلمانان، فارغ از رنگ و نژاد و ملیت برای تشکیل یک حکومت جهانی» حرفی بود که نیم قرن پیش از اقبال سیدجمال الدین افغانی با عنوان «رجعت به اسلام» سرداده بود و اتحاد مسلمانان را به عنوان عامل نجات آنها توصیه می¬کرد. و اقبال به احیای مجدد آن تأکید می¬ورزید. (1: ص 96)

اقـبال با جواهـر لعل نهـرو

در اواخر سال 1938م «جواهر لعل نهرو» برای دیدار اقبال و به دعوت او به لاهور رفت. آنها با وجود اختلافات عمیق مذهبی و سیاسی در فضایی آرام و دوستانه به گفت و گو پرداختند. نهرو در کتاب «هندوستان چگونه آزاد شد؟» می-نویسد:«اقبال چند ماه قبل از رحلت مرا یاد کرد. او در آن هنگام، زمین¬گیر شده بود. من نیز با نهایت خوشوقتی، دعوت ایشان را پذیرفتم و به خدمت او رسیدم. من احساس کردم با وجود اختلافات سیاسی، تا چه حد با هم وجه اشتراک داریم و این را نیز دریافتم که کار کردن با شخصیتی مثل اقبال، چه قدر آسان است. در این ملاقات، یاد ایّام گذشته تازه شد و پیرامون موضوع¬های مختلف صحبت کردیم. در این گفت و گوها، من کمتر صحبت می کردم و بیشتر به سخنان و اشعار اقبال گوش می دادم و او را تحسین می¬کردم. از وقوف بر این مسأله که ایشان نظر خوبی نسبت به من دارند، بسیار خوشحال شدم.» در این دیدار اقبال از نهرو خواست تا استقلال مسلمانان را به رسمیت بشناسد. جواهر لعل نهرو معتقد بود:«اگر مسلمانان شرایط کنگره را بی قید و شرط بپذیرند، به زودی به آزادی خواهند رسید.» ولی نظر اقبال چیزی دیگری بود:«زمانی می¬توان برای آزادی هندوستان از چنگ انگلیسی¬ها اقدام کرد که اقلیت به اکثریت اعتماد کند ومسألۀ حقوق طرفین حل شود.» (1:ص 101)

شوق به کعبه و سفر ملکوتی اعلی

چندسال متواتر اقبال آماده¬گی حج را می¬گرفت ولی به اثر بیماری توفیق نمی یافت.علاقه وی به پیامبر اسلام«صل¬¬الله-علیه وسلم» روز به روز شدت می یافت.  و او در تب دیدار آرامگاه آن عزیز می سوخت. در شعری از خدای منان خواست که در روز قیامت به هنگام حساب گناهان، پیش حضرت محمد«صل¬الله¬علیه و سلم» گناهانش را بازخواست نکند تا شرمنده نشود.

توغنی از هر دو عالم من فقیر

روز محشر عذر های ما پذیر

ور حسابم را تو گیری ناگزیر

از نگاه مصطفی  پنها  بگـــیر

ولی به این آرزویش نه رسید. تا این¬که برف پیری و ساعات اخیر عمر نزدیک شد ولی دست از شاعری بر نداشت، نیم ساعت قبل از وفاتش اشعار ذیل را ذم ذمه کرد:

سـرود رفته باز آید کناید

نسیم از حجاز آید که ناید

سر آمد رزوگار این فقیر

دگر دانای راز آید که ناید

(6:ارمغان حجاز،ص435)

اما با وجود اختلالاط، لحظات اخیر اقبال را آسایش دست داد، به نظر می¬رسید که همه وظایف حیاتش را انجام داده و این¬که در حال استراحت بسر می¬برد و این بیت را در بستر مرگ می¬گفت:

نشان مرگ مؤمن با توگویم

چو مرگ آید تبسم برلب اوست

این بیان اقبال خاطره¬ی «گوته» را در محاوره ی با «اکرمن» بیاد ما می¬آوردکه گفت:« فکر مرگ از هرجهت بمن آرامش کامل میدهد، زیرا من عقیده ی قطعی دارم که روح، موجودی است مطلقاً فنا نا پذیر وفعالیت آن جاوید است وابدی» از جنازۀ اقبال چنان تشییعی شد که پادشاهان باید بر او رشک ببرند. جسدش در نزدیکی دروازۀ تاریخی مسجد پادشاهی لاهور دفن شد. (6: مقدمه سی و هفت)

اقبال چه خوب خودش را شناخته، که گفته است:

چورختی خویش بربستم از ین خاک

هـــمه گـــوینــــد با ما آشــنا بود

ولیــــکن کس نــــداست این مسافر

چه گفت و با که گفت و ازکجا بود

(6: ارمغان حجاز، ص 483)

نتـــیجه

آنچه در این مقاله مورد بحث قرار گرفت. شگفتی های زنده¬گی و خاطرات بیاد ماندنی بزرگ مردی است که با تحول در روان خویش تحولی در جامعۀ اسلامی و انسانی به وجود آورد. وی توانست در عمر متوسط شصت ویک سالۀ خود به دستیاری و پایمردی، اندیشۀ بلند، احساس قوی، طبع لطیف، بیان بلیغ، منطق نیرومند، اشعار نغز، افکار پر مغز وکوشش مستمر، بی¬آنکه سپاهی بر انگیزد و لشکری بیاراید، قلب ها را تسخیر نمود و اساس دولت وکشور بزرگ و پهناوری درمیان حدود وثغور مردم شبه قاره، پاکستان و در قلب قارۀ عظیم آسیا با وسعتی بسیار وجمعیت انبوه پی افگند. وی توانست ضمن مبارزات خسته گی ناپذیرش، از میان امواج خروشان و جوشان دریای حوادث زمان، کشتی طوفان زدۀ ملت خویش را به ساحل آرامش واستقلال برساند.

از نوا تشکیل تقدیر امم

از نوا تخریب و تعمیر امم

بناءً شگفتی¬های زنده¬گی اقبال وخاطرات وی حاصل مقاومت ها و دِرایَت های ذاتی وی می¬باشد.که سیرتاریخی زنده-گی بشری را سمت و سوداد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن