دولت و تطور مفهومی آن
مقدمه: جامعه بشری از بدو پیدایش و برای تنظیم امور عمومی نسبت به افراد جامعه ویا به منظور جلوگیری از سرکشی های افراد، یا هم به منظور توزیع عادلانه ثروت و خدمات عامه به ملت، به فکرساختار زیر مجموعه بنام دولت افتاد تا اینکه بتوانند به همه مشکلات فایق آیند ومفاد اجتماعی برهمگان یکسان توزیع گردد که به طرح مذکور موفق شدند و برای آن یک سلسله قدرت ها را محول نمودند.
ترتیب کننده: پوهیالی سیدمیر «سیغانی»
مقدمه: جامعه بشری از بدو پیدایش و برای تنظیم امور عمومی نسبت به افراد جامعه ویا به منظور جلوگیری از سرکشی های افراد، یا هم به منظور توزیع عادلانه ثروت و خدمات عامه به ملت، به فکرساختار زیر مجموعه بنام دولت افتاد تا اینکه بتوانند به همه مشکلات فایق آیند ومفاد اجتماعی برهمگان یکسان توزیع گردد که به طرح مذکور موفق شدند و برای آن یک سلسله قدرت ها را محول نمودند تا دولت ها هر کدام برای وارد کردن نظم بیشتر بر جامعه خود شیوه جدیدی از دولت داری را به منصة اجراء در آورند و پیروی از قواعد آنرا اول به خود و بعد به بالای اتباع خود الزامی دانند که هرگاه افرادی از این قاعده ها سرکشی نمایند به عکس العمل عمومی جامعه که همانا دولت است برخواهند خورد که دولت آنرا به مردم تفهیم نمایند. پس برای آگاهی بیشتر راجع به موضوع لازم است تا به موارد ذیل پرداخته شود:
اصل موضوع: نگاهی به مفهوم دولت
الف) تعاریف دولت: عبارت از مجموعه افرادی است که در یک قلمرو معین زندگی نموده و تابع قدرت عالی باشد. ویا ساخت قدرتی که در سرزمین معیّن بر مردمان معینی تسلط پایدار دارد و از نظر داخلی حافظ نظم و امنیت و از نظر خارجی پاسدار تمامیت ارضی و منافع ملت و یکایک شهروندان خود است.
ب) مفهوم دولت: برخی ریالیست های سیاسی و مارکسیستها، دولت را ابزار اجبار تلقی میکنند. برخی دیگر، اساساً دولت را نهاد حقوقی و واجد قدرت قانونی شمرده اند. در تفسیرهای متأخر دولت را نهاد تامین رفاه و آسایش توصیف کردهاند. به این لحاظ، میتوان دولت را مفهوم چند وجهی و پیچیده و مغلق توصیف کرد که اساس و شالوده اصلی و واحدی ندارد. در مورد ریشه و منشای دولت بحثهای زیادی صورت گرفته است. بعضی آن را پدیده اندام وار و برخی دیگری آن را پدیده ابزار گونه و ساخته گی تلقی کردهاند. نظریه اندام وار تاکید بر این دارد که دولت مانند انسان، حیوان و نبات یک ارگانیسم طبیعی است که از سه خصلت ارتباط داخلی میان اجزا، رشد و توسعه درونی و درونی بودن هدف برخوردار است. از این رو دولت برای انسان وجود دارد نه انسان برای دولت. از نظریه پردازان این نظریه را میتوان از جان لاک و توماس هابز دو فیلسوف انگلیسی نام برد. بناءً به صورت کل چهار نوع وجه دولت وجود دارد که در ذیل بحث مینماییم:
- 1. وجه اجبار: برخی ها این وجه را مهمترین و شالوده سازترین وجوهی از دولت میدانند. زیرا اساساً دولت یک پدیدهای جبرآمیز است و بدون اجبار و قهر انجام کارویژه های آن ناممکن به نظر میرسد. اگر چه در نظریه های انارشیستی، ایده آلیستی و مارکسیستی وجه جبرآمیز دولت مورد نقد و ایراد قرار گرفته اما بر اجتناب ناپذیری وجه اجبار و قهرآمیز دولت در این نظریه ها تاکید شده است. به نظر علما، فقدان وجه جبرآمیز در دولت موجب طغیان و سرکشی شده و هیبت و شمایل آن را به عنوان نهاد تامین کننده نظم و امنیت زیرا سوال میبرد. از نظر علوم سیاسی و تیوریهای سیاسی، قدرت در مفهوم اجبار به سه نوع است: اجبار ابزاری، اجبار ساختار، اجبار ایدیولوژیک:
1- اجبار ابزاری: این اجبار تک بعدی بوده یعنی یک طرف دیگر را مورد اجبار قرار میدهد. در واقع اجبار ابزاری است که زمینه تحمیل کاربرد ابزارهای مادی و آشکار دولتها را فراهم میسازد. معمولاً دولتها ترجیح میدهند به اجبار ابزاری متوسل نشوند، مگر مواقع خاصی که دیگر چارۀ وجود نداشته باشد. اجبار ابزاری شامل کل ابزار مادی قدرت است که زمینه بسط و انسجام درونی یک دولت را فراهم ساخته و خطر سقوط و فروپاشی آن را تقلیل میدهد. این ابزار شامل، نیروهای نظامی اردو و پولیس میباشند.
2- اجبار ساختاری: این اجبار دو بعدی است. زیرا عامل اجبار اول اراده خود را در قوانین تعبیه میکند و سپس طرف اجبار مورد کاربرد قدرت قرار میگیرد. این نوع اجبار شامل کل راهنمودهایی است که در قانون تعبیه شده و دولت نیاز ندارد تا به برای انجام آن به زور متوسل شود. در این حالت از شمار کاربردهای ابزاری کاسته شده و زمینه های نافرمانی که به موجب آن دولت ها متوسل به کارگیری وجوه اجبار میگردند کم میگردد.
3- اجبار ایدیولوژیک: این نوع اجبار سه بعدی است. به این معنا که عامل اجبار، قدرت و اراده خود را در درون دستگاههای ایدیولوژیک تعبیه میکند و سپس پیامهای ایدیولوژیک، ذهن طرف اجبار را هدف قرار میدهد و او را متقاعد میسازد و آن گاه طرف اجبار بر وفق عقاید خودش عمل میکند. در این حالت، فرد بر علاوه این که واقف نیست که مورد اجبار قرار گرفته، بل به گونه غیر آگاهانه اطاعت از دستورهای دولت را طبیعی میپندارد. این به معنای حد کمال وجه جبرآمیز یک دولت است که بدون توسل به زور و صرف هزینه قادر میشوند تا خواست و تمایلات دولتی را بر شهروندان بقبولاند. این نوع اجبار در قالب لباس عقیدتی درونی در آمده و غیر جبرآمیز میگردد. بسیاری دولتها دارای دستگاههای تبلیغاتی استند که بدون آن قوام و دوام این دولتها به خطر مواجه میشود. در کل دولت چندین وجهی بوده که ذیلا بحث مینماییم:
أ. وجه ایدیولوژیک: همواره حکومت ها ولو مشروع هم باشند برای بقا و گسترش قلمرو حاکمیت خود نیاز به دستگاههای تبلیغاتی دارند تا از آنها در جهت قایم نمودن حکومت و حاکمیت خویش بهره برند. و دستگاهی ارتباط جمعی وظیفه دارند تا مرامها و برنامه های اصلی فکری و ایدیولوژیک دستگاه حاکمه را به برنامه عمل عامه مردم بدل سازند و روان و اذهان عامه را با ارائه خدمات دولتی قانع و آرام سازند.
ب. وجه عمومی: همانطوریکه وظایف اصلی دولت عبارت از حفظ همبستهگی سیاسی و اجتماعی، حل کشمکشها و منازعات، کوشش برای دستیابی به اهداف کلی و کوشش در تطبیق به شرایط جدید متحول است. این اصول و کارویژه ها در واقع نمایانگر چهره اصلی دولتها در عرصه عمل سیاسی است.
ج. وجه خصوصی : از این که در هر جامعه طبقاتی وجود دارند که از امتیازات اقتصادی و سیاسی منحصر به فردی بهره میبرند و از در سیاستگذاری های دولت نفوذ قابل ملاحظه دارند، بناً نمیتوان وجه خصوصی دولت را نادیده گرفت. این گروه ها به موقعیتهای استراتژیکی و ممتازی دسترسی دارند که بر نفوذشان در دستگاه حاکمه میافزاید. چون نظر به کارویژه های اصلی دولت، حفظ نظم و امنیت و دفاع از تمامیت ارضی در مقابل تهاجم های خارجی میباشد. بناً مشکل است تصور شود که میزان کارایی دولتها برای تمام گروه ها و طبقات یکسان خواهد بود. زیرا در این تردیدی نیست که دولتها در کنار داشتن چهره های دیگر، دارای وجه خصوصی نیز هستند. و این گروه ها در سیاستگذاریهای دولت نقش مستقیم دارند. دولتها در واقع ارکان اصلی عملکرد انسانی محسوب شده و کلکتیف مهمی از عناصر فعال تجمّعات انسانی را شکل میدهند. عناصری همچو دولت- ملت و کشور جز اصلی یک فرایند سیاسی و اجتماعی به حساب آمده و به آن رنگ و بوی سیاسی میدهد.
نتیجه گیری: در اخیر بر می آید اینکه دولت عالیترین مظهر حاکمیت و قدرت در یک کشور است و بسیاری ها بنا بر نبود فهم لازم در علوم سیاسی، مفهوم دولت را با حکومت یکسان می پندارند. در حالی که حکومت یک جز است و دولت یک مفهوم انتزاعی، و حکومت بخشی از دولت محسوب میگردد و آنراچنین تعریف مینمایم: دولت: ساخت قدرتی که در سرزمین معیّن بر مردمان معینی تسلط پایدار دارد و از نظر داخلی حافظ نظم و امنیت و از نظر خارجی پاسدار تمامیت ارضی و منافع ملت و یکایک شهروندان خود است. برخی ریالیستهای سیاسی و مارکسیستها، دولت را ابزار اجبار تلقی میکنند. برخی دیگر، اساساً دولت را نهاد حقوقی و واجد قدرت قانونی شمرده اند. در تفسیرهای متأخر دولت را نهاد تامین رفاه و آسایش توصیف کردهاند. به این لحاظ، میتوان دولت را مفهوم چند وجهی و پیچیده و مغلق توصیف کرد که اساس و شالوده اصلی و واحدی نداشته و در جهان دولت های چندین وجهی فعال اند که هرکدام دارای مزایا و نواقص منحصر به خود میباشند.
منابع ماخذ:
- 1. آشوری، داریوش، دانشنامه علوم سیاسی، چاپ پنجم، تهران.
- 2. بشریه، حسین، جلد اول و دوم آموزش دانش سیاسی.
- 3. عالم، عبدالرحمان، بنیادهای علم سیاست.
- 4. اردستانی، احمد بخشایشی، اصول علم سیاست.
- 5. عدالت یار، پوهندوی محمد سلیمان، استاد اکادمی پولیس، لکچر نوت حقوق اساسی.
- 6. نورزاد، عبدالناصر، استاد دانشگاه کابل، نگاهی به مفهوم دولت و چهره های آن در علوم سیاسی، روزنامه هشت صبح، شنبه، 22 قوس 1397.
دهخدا و معین، لغات نامه.