جیوپولیتیک افغانستان
جیوپولیتیک را میتوان به معنای تأثیرات عوامل موثر جغرافیایی بر اتخاذ تصامیم سیاسي تعریف کرد. افغانستان اساساً به عنوان کشور محصور به خشکه برای همسایگانش منطقهی جیوستراتیژی کشورها با موقعیت جیوستراتیژیک جزء اجتنابناپذیر استراتیژی نظامی میباشد.
سیف قاضی زاد
جیوپولیتیک را میتوان به معنای تأثیرات عوامل موثر جغرافیایی بر اتخاذ تصامیم سیاسي تعریف کرد. افغانستان اساساً به عنوان کشور محصور به خشکه برای همسایگانش منطقهی جیوستراتیژی کشورها با موقعیت جیوستراتیژیک جزء اجتنابناپذیر استراتیژی نظامی میباشد.
جیو ستراتیژي متشکل از دو کلمه است؛ جیو بهمعنی زمین (جغرافیا) و استراتیژی به معنی راهبرد یا روش اجرایی که دستیابی به هدفها یا ماموریتها را با استفادهی موثر از منابع و مقدورات ممکن میسازد، اما جیوستراتیژی اصطالحاً به علمی گفته میشود که وظیفه کشف روابط بین یک استراتیژی و محیط جغرافیایی داشته باشد.
موضوع جیواستراتیژی در ابتدا تعیین قلمرو جغرافیایی استراتیژیهای نظامی به منظور هدایت صحیح عملیات نظامی بود، اما این کلمه از نیمه دوم قرن بیستم عملا در استراتیژی های نظامی جای گرفت. به عباره دیگر جیواستراتیژی در آغاز نقش و وظیفه جغرافیای نظامی را در جنگها به عهده داشت، با این اختلاف که دیگر هدف جنگ محدود نبود و عقبه مفهومی نداشت. ولی با تطور مفهومی در بستر زمان، این بار جیواستراتیژی عوامل جغرافیایی را دستهبندی کرد و به صورت منظمتر و جهانی به آن پرداخت. افغانستان نیز این پتانسیل را دارد، بنابراین جذابیت جیوپولیتیکی افغانستان از گذشته تا کنون توجه قدرتهای بزرگ را به خود جلب کرده است.
جیوپولیتیک مطالعه روابط همکاری یا رقابت بین قدرتها بر اساس امکانات در محیط و شرایط جغرافیایی ارائه می دهد.
شناخت کودهای جیوپولیتیکی یکی از عواملی است که سیاستمداران هر دولتی باید سعی در شناسایی آن داشته باشند، تا از استراتیژی مناسب برای ایجاد روابط دیپلماتیک قوی با سایر کشورها استفاده کنند.
موقعیت جیوپولیتیکی یک کشور از دیرباز به عنوان عنصری مهم و تأثیرگذار در سیاست و امنیت ملی کشورها تلقی شده و نگرشهای جیوپولیتیکی با محوریت عنصر جغرافیا بر همین اساس شکل گرفته است.
افغانستان از نظر شرایط زیست محیطی با سایر کشورها متفاوت است، این کشور میلیاردها متر مکعب آب شیرین وبه ارزش میلیارها دالر معادن دستناخورده دارد که میتواند راه را برای رشد اقتصادی و توسعه اجتماعی در منطقه هموار کند. دراین مقاله ممکن این سوال نیز مطرح شود که چه عواملی بر جیوپولیتیک افغانستان تأثیرگذار است؟
با روش توصیفی تحلیلی بر روی متغیرهایی مانند: عوامل ثابت و متغیر بر جیوپولیتیک افغانستان تاکید شده است. یافتههای تحقیق نشان میدهد که جغرافیای افغانستان به این کشور اجازه میدهد تا در صورت تدوین استراتیژی ملی، بهرهبرداری های اقتصادی، امنیتی و سیاسی مناسب را از موقعیت استراتیژیک خود به دست آورد .
تقویت ثبات منطقهی و ایجاد پل بین آسیای مرکزی, آسیای جنوبشرقی و شرق میانه فرصتهایی است که افغانستان میتواند از چنین موقعیتی استفاده خوبی کند.
شرایط جیوپولیتیکی در آسیای جنوبی و مرکزی از زمان آغاز جنگ افغانستان و تشکیل سازمان همکاری شانگهای در سال 2001 به طرز چشمگیری تغییر کرده است. در سال 2019 ،سیاست قدرتهای بزرگ در خط مقدم از لحظات امنیت ملی قرار داشت، روسیه به طور فزایندهای قدرت متخاصم است و چین با قدرتگیری دوباره نقش و نفوذ خود را در نظم نوین جهانی نشان داده است.
با هر دو این تحولات، پتانسیل آسیای مرکزی به عنوان یک کریدور اقتصادی با اهمیت جیوستراتیژیک زیربنای همکاری بی سابقه چین و روسیه را در اورایشیا میسازد. روسیه و چین با درنظرداشت منافع منطقوی خویش، بعد از خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان تلاش مینمایند تا نفوذ پایدار ایالات متحده در جنوب آسیاب را کم رنگ سازند. روسیه و چین با طرفهای درگیری در افغانستان به بازی طولانیمدت ادامه میدهند.
ایران به دلیل مشارکت ستراتیژیک خود با روسیه و روابط نگران کننده اش با ایالات متحده، به این موضوع پیچیدگی بیشتری میبخشد.
بازگشت قدرتهای بزرگ با قاعده جیوپوولیتیک شرایط ستراتژیک افغانستان را متحول کرده است و هم بر آینده آن و هم بر منافع بلندمدت ایالات متحده تأثیرگذار میباشد. این شرایط اهمیت پایدار پاکستان را برای انعطاف پذیری ستراتژیک امریکا تقویت میکند، به ویژه در عصر تجدید رقابت قدرت های بزرگ.
سازه هارتلند و پیامدهای آن برای جنوب آسیا :
جیوپولیتیک چارچوبی برای درک تجدید حیات و پیامدهای سیاست قدرت های بزرگ معاصر در منطقه است.
هالفورد جی.مکیندر، نظریه پرداز جیوپولیتیک، نظریه هارتلند یا «قلب زمین « را در پاسخ به رقابت قرن ۱۹ بین بریتانیا و روسیه اراییه کرد. این مسابقه تا حد زیادی با « بازی بزرگی « که در آسیای مرکزی و جنوبی انجام شد، مشخص میگردد.
این دوره شامل جنگهای اول و دوم افغان و انگلیس بود و بر نقش تاریخی افغانستان به عنوان چهارراه عبور امپراتوریها تاکید بیشتری داشت. نظریهی مکیندر بر این فرض استوار است که اورایشیا نقطه محوری جهان است و هر کسی که قاره اورایشیا را کنترل کند- که او از آن به عنوان جزیره جهانی یاد می کند- می تواند تسلط جهان را بدست ارد. این نظریه، توسط نیکالس اسپایکمن مورد اعتراض قرار گرفت و تا حدی بیاعتبار شد، او استدلال میکرد که کنترول آنچه که او«ریملند» و قدرت دریایی میخواند، کلید برتری جهان را در اختیار دارد. اسپایکمن استدلال کرد که فقدان قدرت دریایی در قلب، توانایی اورایشیا برای تسلط بر تجارت جهانی را تضعیف کرده است .
اسپایکمن تا حد زیادی ریملند را ایالات متحده و قدرت های ساحلی اروپای غربی میدانست که اقیانوس اطلس را کنترل میکردند، به نظر میرسید که جنگ جهانی دوم و جنگ سرد استدلال اسپایکمن را تقویت میکرد – دیدگاهی که همچنان بر پیشبینیهای جیوپولیتیکی معاصر تسلط دارد.
اسپایکمن ظهور مجدد چین به عنوان قدرت مسلط در اقیانوس آرام را پیشبینی کرد. با این حال، او پیش بینی نمیکرد که به دلیل رقابت پیشبینی شده اش با روسیه، این کشور به یک قدرت اوراسیا تبدیل شود- فرضی که در قرن بیستم وجود داشت.
تسلط اسپایکمن و نزول و جریان سیاست قدرت های بزرگ در قرن بیستم باعث شد که نظریه قلب ماکیندر به عنوان ابزاری برای توصیف رقابت بین الدولتی کاهش یابد. با این حال، بر اساس پویاییها جیوپولیتیک نیز تغییر یافته است .
از سال 2001 ،نظریه مکیندر منشور ارزشمندی را ارائه میدهد که از طریق آن میتوان رقابت قدرتهای بزرگ را در آسیای مرکزی و جنوبی مشاهده کرد. اینجاست که منافع روسیه و چین تلقی میکنند، و همچنین جایی که ایالات متحده به دنبال حفظ نفوذ سخت اما شکننده است. این نشان میدهد که « بازی بزرگ هرگز» متوقف نشده، بلکه فقط شخصیت، تغییر کرده است. اهمیت اوراسیا ممکن است در طول جنگ سرد کاهش یافته باشد، اماهرگز اهمیت جیوپولیتیکی خود را از دست نداده است. در واقع، تغییرات در موازنه جیوپولیتیک جهانی ناشی از ظهور مجدد چین، فرصتی برای آشتی دادن دیدگاه های مرکزی و حاشیهوی فراهم میکند که با دامنه و مقیاس ابتکار کمربند و جاده و گسترش همکاری بین چین و روسیه نشان داده شده است. جیوپلیتیک کالسیک در توضیح پتانسیل چین برای تبدیل شدن به یک قدرت زمینی اوراسیا و قدرت دریایی حاشیه ای ناکام ماند. نقش چین به عنوان یک قدرت اقیانوس آرام به خوبی درک شده است، اما سرزمین مرکزی نیز باید یک بار دیگر شامل چین باشد. در جایی که رقابت قدرت های بزرگ قبلی ممکن است جنبه های اروپایی سرزمین مرکزی را برجسته کرده باشد، تصور قرن بیست و یکم از اوراسیا نمیتواند اهمیت جیوپلیتیک آسیا را که تحت سلطه چین تجدیدنظر طلب است، دست کم بگیرد.
ابتکار کمربند و جاده چین:
رشد اقتصادی و نظامی چین و همکاری امنیتی رو به افزایش با روسیه پتانسیلی برای همکاری سیاسی و اقتصادی ایجاد میکند که مرکز را کنترل میکند، در حالی که هنوز میتواند قدرت نظامی را از حاشیهها بیرون بکشد .
تالقی منافع بین روسیه و چین وضعیتی را ایجاد میکند که در آن یک قدرت حاشیه اقیانوس آرام مانند چین میتواند دسترسی دریایی به اوراسیا شرقی را با پیروی از پارا دایم (Paradigma سیستمی از مدلها و نظریه هاست که در یک رشته علمی معین، چارچوب ذهنی را تشکیل می دهد که واقعیت از آن تحلیل و توصیف میشود.) ضد دسترسی به منطقه کنترل کند، در حالی که از طریق یک کریدور اقتصادی زمینی که آسیا را به هم متصل می کند، به مزیت اقتصادی خاص دسترسي پیدا میکند. اروپای غربی از طریق آسیای مرکزی. پتانسیل چین برای همکاری با رقیب قدرتمندی مانند روسیه برای دستیابی به این هدف، یک تغییر بدیع و خطرناک خواهد بود. ابتکار کمربند و جاده هم یک ساختار زمینی و دریایی است که بر تقویت اهرم اقتصادی چین متمرکز شده است. با این حال، به طور فزاینده ای، برای محافظت از آن، به شبکه وسیع نظامی نیاز است.
افزایش همکاری اقتصادی و دیپلماتیک بین روسیه و چین پتانسیل ایجاد یک منطقه سیاسی-اقتصادی با اندازه و نفوذ بی نظیر را ایجاد میکند. همانطور که اسماعیلوف و پاپاوا استدلال میکنند، «وحدت جیوپولیتیک شرط الزام اعتبار عملکردی محور [مکیندر[ در مقیاس اوراسیا است.» این وحدت هدفمند و رو به گسترش بین روسیه و چین این پتانسیل را دارد که خشکی اورایشیا را, که آسیای مرکزی محور آن است، به برتری جهانی بازگرداند. سازمان همکاری شانگهای زمینه را برای افزایش همکاری چین و روسیه فراهم کرد. با تعمیق روابط، این همکاری اکنون بر اساس علایق مشترک روسیه و چین در پی تعریف مجدد، در شرایط نظم جهانی در رقابت با ایالات متحده اند. دلیل خوبی برای چین و روسیه برای ادامه این رقابت تاریخی وجود دارد، اما این تمایل مشترک غرض کاهش نفوذ امریکا از طریق مشوق همکاریهای گسترده میباشد. این عمل فرصتی را برای تقویت مواضع هردو کشور در صورت درگیری با ایالات متحده فراهم میکند. تجلی ترس، افتخار و عالقه به رفتار بین همکاری، رقابت، و پتانسیل برای درگیری در آسیای مرکزی صرفاً الدولتین است. توجه بسیار کمی به چشم انداز چین و روسیه برای دستیابی به مزیت استراتیژی ارزشمند در قلب این سرزمین میشود، در حالی که جهان غرب همچنان بر حاشیهها متمرکز است.