فرهنگی

از صد خویش، یک همسایه پیش!

قبلاً شهر کابل در آغوش سلسله کوه‌های شیردروازه و آسمایی در دولب رودبار کابل مثلثی را تشکیل می داد که رأس آن در تنگی نوآباد کنونی به جانب غرب (یعنی محل به هم نزدیک شدن دوسلسله کوه مزبور) قرار داشت.

حمید
قبلاً شهر کابل در آغوش سلسله کوه‌های شیردروازه و آسمایی در دولب رودبار کابل مثلثی را تشکیل می داد که رأس آن در تنگی نوآباد کنونی به جانب غرب (یعنی محل به هم نزدیک شدن دوسلسله کوه مزبور) قرار داشت. به دور این شهر کهن دیوار ستبری کشیده شده بود که به قلعه شاهی ودژ استوار نظامی بالاحصار پیوند می شد. اسم کابل درتاریخ گذشته ما به سه عنوان متفاوت به کار گرفته شده است. این خود قدامت کابل زمین و فرهنگ باستانی، گشن ریشه آن را می رساند.
ویژگی موقعیت کابل تنها به تصادم فرهنگ ها محدود نمانده، بلکه در طول تاریخ محل رویارویی سپاهیان امپراتوری های گونه گون و میدان زورآزمایی جهان خوران و متجاوزین با مردم این سر زمین بوده است. این برخورد های نظامی و فرهنگی عناصر جالب توجهی در فرهنگ کابلیان آفریده است که اختصاص به همین شهر داشته است.
ازآنجایی که فرهنگ، گسترده ترین پدیده در زندگی آدمیست؛ تمامی قواعد تنظیم کننده وسمت دهنده کنش فردی واجتماعی و همچنان مظاهر مادی زندگی او را شکل می دهد. پس از سقوط کابل شاهان، نظام اداری عنعنوی کابل از بین رفت و نظام تازه یی که مطابق به اساسات آیین جدید بود، به سبب دور ماندن کابل از حوزه های مرکزی قدرت که گاهی بلخ بود و زمانی بخارا، وقتی غزنی بود و هنگامی هم هرات و بالآخره قندهار؛ به صورت اساسی در اینجا به میان نیامد. بنابرین مردم کابل مجبور شدند خود نظامی بیافرینند که مسئولیت تأمین نظم اجتماعی رابه عهده داشته باشد. چون نمایندگان قدرت مرکزی بیش از آنکه خود را مسئول نظم اجتماعی بدانند، به عنوان گردآورنده مالیات دولتی عمل می کردند.
لذا مردم کابل برای تنظیم حیات اجتماعی خود تشکیلاتی را به میان آوردند که از زمانه های قدیم تا آغاز صدارت شهید محمد داؤود در سال ١٣٣٢ش به همان شکل باستانی خود زنده بود و درحیات اجتماعی مردم کاربرد عملی داشت. عمده ترین صورت این تشکیل، کلانترهای گذربودکه توسط مردم، ازمیان مردم محل انتخاب می گردیدند. این صورتی ازدموکراسی عنعنوی شهری بود که در دیگر جا ها نظیر کمتری داشت. هرگذر کلانتر خاص خود را داشت. این کلانتر ها به اساس فهم، دانش، تدین، خوشنامی در محل و محبوبیت در میان مردم گذر؛ هرگاه یک بار انتخاب می گردیدند تا زمانی که مردم از آنها راضی می بودند به کار خود ادامه می دادند. وظیفه کلانتری امری بود داوطلبانه و بدون کدام پاداش مادی.
آنها به حل اختلافات مردم محل خود می پرداختند، درتنظیم مراسم های ملی مردم را بسیج می ساختند. درجنگها جوانان رابرای دفاع ازوطن آماده می گردانیدند، معاملات مردم محل را در صورت ضرورت همآهنگی می بخشیدند. اهالی گذر رادرمعاملات خوشی و سوگواری شان مشوره می دادند و درصورت ضرورت به جلب کمک برای آنان می پرداختند. درین گونه معاملات به عنوان ولی خانواده های بدون سرپرست و یتیمان، نقش ایفا می کردند و بالآخره روابط مردم را با ادارات دولتی بر قرار می ساختند.
گاهی اعتماد مردم بر این کلانترها در حدی بود که بدون مشور ه آنان برای فرزندان شان همسری نمی گزیدند و حتی اگر مشکلی در خانواده شان پیش می آمد، برای مشوره به او که محرم راز شان بود مراجعه می نمودند. مشکلات اجتماعی به وسیله کلانترهای گذر حل و فصل می گردید ولی هرگاهی که مسایل خرید و فروش املاک، قتل و سرقت و یا مسأله بزرگتر دیگری در بین آنها پیدا می شد در آن وقت باید به کوتوالی و محاکم شرعی مراجعه می کردند. حلقه دیگری نیز بالاتر از وکلای گذر وجود داشت که آن نیز به تشکیلات دولتی وابستگی نداشته به حل مسایل شرعی مردم می پرداخت. در رأس این حلقه ها عرفایی قرار داشتند که کابل زمین به حوزه های نفوذ آنها تقسیم شده بود.
مناطق خواجه رواش، خواجه چاشت، خواجه بغرا، بابه قشقار، پاچا صاحب و امثال اینها یادگار حوزه همین پیرهای طریقت اند. کثرت وجود مزارهای چنین عرفا در هر کوچه و پس کوچه شهر کابل شاهد دیگری برین مدعا می توان بود.
نظام همسایه داری کابلیان قدیم نمونه نادری است درهمزیستی اجتماعی؛ زیرا روابط همسایگان و اهل محل یا کوچگی هایی که از چندین نسل در کنار هم زیسته بودند، روابطی میان خانواده ها می آفرید که نزدیک تر از رابطه بین اعضای یک خاندان می بود. از همین روست که مردم کابل ضرب المثلی دارند که می گوید: از صد خویش، یک همسایه پیش!
این روابط نزدیک در بین مردم چنان مقامی یافته بود که می گفتند : حق خدا وحق همسایه یعنی همسایه پس از خداوند(ج) برما حق احترام و سپاس دارد.تأثیرگذاری همسایگان در شهر کابل به حدی بود که گفته اند همسایه از همسایه پند می گیرد و خربوزه از خربوزه رنگ. یعنی بدان گونه که خربوزه ها درمجاورت همدیگرهمرنگ می گردند، همسایه هانیزالگوی رفتاراجتماعی وفرهنگی برای همدیگر محسوب می گردند
هرگاه مردم کابل هَوَسانه یی می پختند، مقداری برای همسایگان نیز می فرستادند و این غذای فرستاده شده را همسایگی می نامیدند. آنان عقیده داشتند که غذای خوب را نباید بدون همسایه خورد، درغیرآن حق همسایه رعایت نمی گردد. مردم کابل مهمان نواز، صمیمی، خوش برخورد و روشن نگر بودند. قناعت یکی از بارزترین خصلت کابلیان بود.
گرچه بعضی ها چنین پندارها را عقاید خرافی می خوانند، اما همین عقاید ولو اگر خرافی هم باشند، تنظیم کننده زندگانی اجتماعی مردم بوده، حاوی نکات مثبتی می باشد که چیز دیگری را به آسانی نمی توان جاگزین آنها ساخت. مثل اینکه به کودکان تلقین می کردند که :
– اگرروی دیوارها خط خط کنی، پدرت قرضدار می شه.
– شکستن شاخه درخت جوانمرگی داره.
– ادرار نمودن در آب روان، گردن بستگی داره.
– تف کردن به آتش گناه عظیم داره.
هیچ کدام اینها خالی از منطق نبوده است. حفظ نظافت و زیبایی شهر، عدم صدمه به سرسبزی محل و پاک نگهداشتن محیط زیست را القأ می نمود و از سوی دیگر حرمت گذاری به عقاید پیشینیان بود.
مأخذ:
1-شعور- داکتراسدالله – نظم اجتماعی در فرهنگ مردم کابل
2-ویکی پیدیا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن