تعصب، پدیده خانمانسوز اجتماعی
تعصب در مذهب یا علیه مذهب عامل دیگری برای ببار آمدن اختلافات در جامعه است، عدهای از مردم آرای اجتهادی بزرگان یك مذهب را پیروی نموده بهطور مطلق آن را حق جلوه میدهند و از آن سرسختانه دفاع میکنند، گویی كه اصحاب آراء معصوم هستند، حتی اگر سخن ایشان شاذ و نادر باشد و با علمای گذشته یا حالت كنونی امت اسلامی سازگار نباشد، بازهم دفاع متعصبانه میکنند. تصلب در مذهب مسئله دیگری است که محمود است و باید پیروان هر مذهبی نسبت به داشتههای مذهبیشان تصلب داشته باشند و همهچیزدان باشند، نه اینکه این فهم مذهبی سبب نزاع گردد و دیگر آراء مذاهب را باطل اعلام کنند.
قسمت سوم
حبیبی صالحی
2. تعصب مذهبی
تعصب در مذهب یا علیه مذهب عامل دیگری برای ببار آمدن اختلافات در جامعه است، عدهای از مردم آرای اجتهادی بزرگان یك مذهب را پیروی نموده بهطور مطلق آن را حق جلوه میدهند و از آن سرسختانه دفاع میکنند، گویی كه اصحاب آراء معصوم هستند، حتی اگر سخن ایشان شاذ و نادر باشد و با علمای گذشته یا حالت كنونی امت اسلامی سازگار نباشد، بازهم دفاع متعصبانه میکنند. تصلب در مذهب مسئله دیگری است که محمود است و باید پیروان هر مذهبی نسبت به داشتههای مذهبیشان تصلب داشته باشند و همهچیزدان باشند، نه اینکه این فهم مذهبی سبب نزاع گردد و دیگر آراء مذاهب را باطل اعلام کنند.
از طرف دیگر میبینم كه عدهای دیگری علیه مذهب قرارگرفته در حق بزرگان، علماء و اساطیر علم حتی یاوهگویی میکنند، كسانی كه هنوز الفبای علم و دانش را فرانگرفتهاند چون نزد ایشان از علمای بزرگوار و امامان دین نامبرده میشود، در مقابل استادان علم و دانش سنگر میگیرند و میگویند: «هُم رِجَالً وَ نَحنُ رِجَالً؛ آنان مردانی بودند و ما هم مردانی هستیم.» اینچنین زمینهی اختلاف مذموم را دامن زده به آسیاب تفرقه و چند پارچگی امت آب میریزند و زمینهساز فتنهانگیزی و کشتارها و جنگهای خانمانسوز میگردند.
این تفرقه گرایان متعصب از هر دو گروه كسانی اند كه به الفبای علم و دانش نرسیدهاند، در حالت کمدانشی بر اریکههای فتوا وقضاء نشستهاند، بدون اینكه معلومات داشته باشند، جامعیت دین اسلام، رحمت بودن اختلاف و رستگاری آن را در نظر نداشتهاند، آنگاه فتوا میدهند، خود در گمراهی قرار دارند و دیگران را نیز به گمراهی سوق میدهند. حضرت عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنهما روایت میکند كه از رسول اكرم ص شنیدم كه میگفت:
« خداوند أ علم را از دل های بندگان بگونه ی برنمیدارد كه آن را بیرون كند بلكه علم را با از بین بردن علماء از بین میبرد تا اینكه هیچ عالمی باقی نماند، آنگاه مردم جاهلان را [در امور دینی] رهنما قرار میدهند، چون از آنان پرسیده میشود؛ بدون علم به سؤالات مردم پاسخ میدهند، خود كه گمراه هستند دیگران را نیز گمراه میکنند». (محمد بن اسماعیل البخاری، صحیح البخاری، ص 58)
گذشتهی امت و بزرگان چیزفهم امت اسلامی در چنین وضعیتی به سر نمیبردند، ایشان باوجود داشتن نظریات گونه گون و برداشتهای متفاوت اجتهادی، در فضای محبت، صمیمیت، احترام متقابل، تمجید، توصیف و ثنای یكدیگر میزیستند، كتب تاریخ و علم رجال گواه این حالت گذشتگان است.
ایشان شخصیت پرست نبودند، حقپرست بودند، مقوله مشهور گذشتگان است كه: «تعرف الرجال بالحق و لا یعرف الحق بالرجال؛ مردان در دایره حق شناخته میشوند و حق در دایره مردان شناخته نمیشود»،
به یكدیگر احترام داشتند اما هیچکس را معصوم و سخنش را خالی از خطا نمیدانستند، از امام مالك رحمهالله منقول است كه:ترجمه: « سخن هر كس قابلپذیرش و رد است، بهجز سخن رسول گرامی صلیالله علیه وآله وسلم». (محمد بن عبدالله الخطیب، محمد عبدالحلیم حامد، نظر ات فی رسالة التعالیم، ص 84)
گذشتگان جز پیامبر گرامی صلیالله علیه وآله وسلم، دیگران را ایمن از خطا نمیپنداشتند، حضرت عبدالله بن مسعود میفرماید:ترجمه: « هركه میخواهد راه و روشی را پیروی كند، باید به راه كسی برود كه وفات كرده است [یعنی به راه پیغمبر اكرم صلیالله علیه وآله وسلم] زیرا انسانهای زنده از واقعشدن در فتنه ایمن نیستند». (ابن الاثیر الجزری، جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج 1، ص 292)
بزرگان در فضای اعتماد بر یكدیگر زندگی میکردند و هر یك نسبت به دیگری حسن ظن داشتند بلكه در قضیه خطا و صواب یكدیگر را معذور میشمردند. درگذشته میان امت اسلامی پلهای اعتماد و اطمینان بسیاری وجود داشت، اما در عصر كنونی این پلها با انفجار بدگمانی و بیاعتمادی از بین رفته است و بجایش گودالهای وسیع از تفرقه بمیان آمده است، اختلاف گذشتگان برای خدا و برای رسیدن بهحق بود ولی چند گرایی امت كنونی در پیروی از نفس و خواهشات نفسانی است كه سرانجام هر كس تحقق خواهشات نفسانی خودش را حق شمارده دیگران و نظریاتشان را باطل و مردود قلمداد
میکنند.
پیشینان حس برتر طلبی نداشتند، بلكه نظر و رأی دیگران را نسبت به خود برتر و بهتر میگفتند، اما امت كنونی در عالم تكبر، گردن كشی، خودشیفتگی، خود و نظریاتش را بر دیگران برتر میدانند و تحمیل میکنند، نفس متكبرش اجازه نمیدهد كه رأی دیگران را بپذیرد، اگرچه كه آن رأی و نظریه حق باشد.
مفتی محمد شفیع عثمانی رحمهالله مینویسد: «اختلافاتی فروعی كه میان صحابه و تابعین و ائمه فقها وجود داشته است نهتنها مذموم نیست، بلكه رحمت تلقی شده است، ولی اگر همین اختلافات فروعی، اصلی از اصول دین قرار گیرند و به كینه و عداوت و سب و ناسزاگویی منجر گردند، مذموم میباشند.» (محمد شفیع عثمانی، تفسیر معارف القرآن، ج 2 ص 145)
اینچنین هویت تعصب مذهبی، زندگی اجتماعی را به مشكل مواجه ساخته است. دامنه اختلافات مذهبی، روابط خانوادهها و شهروندان ما را با یكدیگر و با نظام سیاسی حتی روابط بینالمللی را آشفته ساخته و خسارات جدی بر پیکر این ملت وارد كرده و میکند، اگر این بحران مهار نگردد، خسارتهای بیشتری را برای کشور و ملت در پی خواهد داشت.
واقعیتهای زندگی به ما نشان میدهد كه هرچند ما ازنظر جامعهشناسانه مسلمان هستیم؛ ولی ازنظر فقهی هویت ما سخت بحرانی است. دین و مذهب، ما را برترین امتها دانسته است؛ ولی ما ازنظر مصلحان و جهانیان، بدحالترین امت هستیم. مذهب ما را به دوستی با خودیها و دشمنی با بیگانگان دعوت میکند؛ ولی ما برعكس آن رفتار میکنیم. مذهب ما را به وحدت فكری و رفتاری با همکیشان و دیگر کیش داران رهنمایی میکند؛ ولی ما اكنون از هر ملتی بیشتر در اختلاف قرار داریم. مذهب ما را به سازماندهی و اصلاحات دعوت میکند؛ ولی مردم ما بر نابسامانی و جنگ و درگیری میان یكدیگر تأكید نهایی دارند. مذهب ما را امت نیرومند شناسایی و معرفی میکند؛ اما ما از جهت اختلاف و چند پارچگی درونی نمیتوانیم از نیروهای فكری، اقتصادی و سیاسی خود استفاده كنیم.
در رویكردهای علیه مذهب، کسانی هستند كه خواهان ملغی كردن و فراخوانی اجتهادند و درنتیجه این فراخوانی، بینظمی و هرج مرج بزرگی را در میان جامعه ایجاد کردهاند، الا اینكه فراخوانی به اجتهاد دارای شرایط اساسی و متناسب با تحولات زمان باشد. «فراخوانی به اجتهاد متناسب با تحولات زمان به معنی بینظمی و ازهمپاشیدگی و باز كردن باب اجتهاد بر روی هر ادعا کنندهای كه دارای شرایط اساسی اجتهاد نباشد، نیست». (یوسف قرضاوی، دورنمای جامعه اسلامی، ص 294) «من هیچ ملتی را سراغ ندارم – و فكر نمیکنم كسی سراغ داشته باشد- كه میراث فقهی و قانونی خود را بهکلی رها كرده باشد و برای اداره امور روزمره خود بدون بهرهگیری از اندیشهها و اجتهادهای ارزشمند پیشین از صفر شروع كرده باشند تا چه رسد به اینكه میراث فقهی آنان دارای ریشه و سرچشمه الهی باشد… به هر صورت ما خواستار اجتهاد و تجدید هستیم نه هرجومرج و تخریب و خواهان آنیم كه دانشمندان معتمد و متعهد و متخصص، فقه را بر اساس قرآن و سنت و اصول مورد اتفاق علماء و سازگار با تحولات زمان تدوین نمایند، نه مدعیان ناآگاه نا پرهیزگار به نام اجتهاد و تجدید به افساد و تخریب بپردازند.» (یوسف قرضاوی، دورنمای جامعه اسلامی، ص 295 و 297)
به هر رو! تصلب و پختگی در مذهب یک پدیده محمود و پسندیده؛ اما تعصب برای مذهب و یا تعصب بر ضد مذهب یك پدیده مذموم، زشت و جز فتنه و اختلاف انگیز چیز دیگری نیست. «همانطوری كه تعصب ورزیدن به مذاهب و ائمه – چنانچه در عصرهای تقلید و عصبیت مذهبی رونما گردید – مذموم و ناپسند است، تعصب ورزیدن بر ضد مذاهب و ائمه بهصورت مطلق و وارد نمودن نقد و طعن برایشان با ادعای خلاف سنت، از آنهم زشتتر و ناپسندتر است». (یوسف قرضاوی، دورنمای جامعه اسلامی، ص 188)
ما از تاریخ باید پند بگیریم که تعصب مذهبی چه برای مذهب و چه علیه مذهب، بهجز ویرانی هیچ سودی ندارد. تاریخ از این ویرانیها یادداشتهای عجیبوغریبی دارد. … در مورد شهر اصفهان مینویسد: «ویرانی درنتیجهی فتنهانگیزی و تعصب و جنگ میان شافعیها و حنفیها همهجا دیده میشد. هرگاه طایفهای دیده شد به غارت و آتش زدی طرف دیگر پرداخت» (معجم البلدان)
ابن کثیر در مورد فتنه بغداد مینویسد: «در سال 422 شیعیان بازارها را بستند و درحالیکه گریه میکردند. اهل سنت همچنان بر آنها حمله میکردند و تعداد زیادی از آنان را به قتل رساندند. نتایج چنین درگیریهای تأسفبار این است که در مساجد بزرگ مانند جامع اموی دمشق، جامع الا زهر در قاهره، برای هر گروهی محراب و امام ویژهای وجود دارد» (البدایه والنهایه)
تعصب مذهبی، کینهتوزی میآورد و در تاریخ نیز ریشه در کینهها داشته است و موجب جنگ و نزاعهای خونین و کشتارهای بیمورد میان پیروان درگذشتههای تاریخ گردیده و میگردد. درنتیجه حتی موجب بسته شدن مساجد و تعطیل شدن عبادات میشود. این حالت کینهتوزی هیچ سود و برکتی برای مسلمانان ندارد. امت اسلامی بیش از هرزمانی نیازمند الفت، محبت، همدلی، مهربانی، وحدت، همبستگی و حرمتگذاری به یکدیگرند. هرکسی به مذهب خود متصلب و پخته باشد و بر آن یقین داشته باشد و به انکار و تقبیح دیگر مذاهب دست نزند. به همه پیروان مذاهب احترام بگذارد که در واقع حرمتگذاری به مذاهب دیگران، حرمتگذاری به مذهب خودی است. اینچنین در میان مذاهب فضای وحدت، همدلی و مهرورزی ایجاد میشود و زندگی مسالمتآمیز را در کنار یکدیگر تجربه میکنند.