مقالات

واه ملتا! واه دردا!

نویسنده: هلال بلخی بی خبر از تقدیر خداوند و کارهای زمین و زمان! ناگهان زمین به لرزه در می آید! چنان لرزه یی که هیچ چیز و هیچکس را توان قرار و سکون نیست! یکبار دوبار سه بار چهار بار پنج بار و… دنیا بر سرش تاریک می شود! بعد از چه مدت زمان که خودش نیز نمی داند به هوش می آید. گوش هایش کر شده و چشمانش یارای دیدن ندارد.

نویسنده: هلال بلخی

بی خبر از تقدیر خداوند و کارهای زمین و زمان! ناگهان زمین به لرزه در می آید! چنان لرزه یی که هیچ چیز و هیچکس را توان قرار و سکون نیست! یکبار دوبار سه بار چهار بار پنج بار و… دنیا بر سرش تاریک می شود! بعد از چه مدت زمان که خودش نیز نمی داند به هوش می آید. گوش هایش کر شده و چشمانش یارای دیدن ندارد. باری سنگین بر شانه ها و کمرش احساس می کند. خودش را حرکت می دهد، می فهمد که زنده است. اما زیر یک خروار خاک و خاشاک! صداهای گنگ و مبهم که گویی صدای انسانها باشد، به گوشش می رسد. حرکت انسانها را بر بالایش احساس می کند طوریکه گویی که بر بالای خانه دو طبقه در حرکت باشند. کمی با خود فکر می کند و بر حافظه اش فشار می آورد. تصاویری سیاه و مبهم در ذهنش نقش می بندد. پس از اندی مغزش به تکاپو شروع می کند و همه چیز در ذهنش تازه می شود. زلزله بود! زیر خاک و ویرانه هستم! صدای مردم را می شنود! صدا می زند اما گلونش خشک و خاک آلود است. با تمام توانش تلاش می کند. چند بار با قوت و صدای بلند فریاد می زند.  صداهای زیادی را باز پس می شنود. درک نمی کند که انعکاس صدای خودش است یا مردمی که در بالا گردش جمع شده اند. صدای بیل و کلنگ می شنود. مثل مواقعی که برای کسی قبر می کَنند. اما این بار نه برای کندن قبر به مرده، بلکه برای کشیدن زنده ای از قبر!

پس از چند دقیقه بیرونش می آورند. خیل کثیری از مردم ناشناس گردش جمع هستند. برای آب می آورد. مقداری می نوشد و مابقی را بر سر و صورتش می ریزد. حالا که خودش نجات یافته، دیگران را به یاد می آورد. پدر پیرم! مادر ناتوانم! همسرم مهربانم! فرزندان محبوم! برادر دلسوزم! کجا هستند اینها! ناخود آگاه بلند شده و به طرف ویرانه می دَوَد. جیغ و فریاد سر می دهد و بر سر و صورت می زند. هریکی را صدا می زند اما در هیاهوی صدای مردم جوابی از شناسه هایش نمی شنود. بار دیگر با صدای بلند و رسا فریاد می زند. ای مردم تمام خانواده ام در زیر ویرانه است. به خاطر خدا! آنها را بیرون بیاورید! ساعت ها می گذرد! اجساد یکی پس از دیگری از زیر خاک و ویرانه بیرون آورده می شوند. مات و مبهوت مثل مجسمه می شود. فقط می تواند ببیند، دیگر بدنش یارای هیچ چیزی را ندارد. حتی پاهایش توان حرکت را از او ربوده است و چشمانش قدرت ریختن اشک! اجساد همه کنار هم در چند ردیف گذاشته اند. سکوت بر همه جا سایه و غم بر همه چادر انداخته است. غیر از خودش هیچ یک از اعضای یک درجنی اش زنده نمانده اند. واه ملتا! واه دردا!

زنده مانده های زلزله بشمول زنان و کودکان شب سرد را در صحرا و کنار ویرانه ها گذرانده اند. دیدن زنده ها بر ویرانه های باقیمانه مانند قیامت می نماید! هیچ کدام تا 24 ساعت لب به غذا نزده اند. کمتر کسی سالم و سلامت دیده می شود. هرکس در بدنش زخمی و در افکارش دردی دارد. اما گویی حس و درک از همه گرفته شده است. نه کسی از زخمش می نالد و نه کسی از همدمش یاد می کند. به همدیگر مات و مبهوت می نگرند، گویی هیچکس دیگری را نمی شناسد. از هر خانواده بیشتر یا نصف یا کمتر از آن شهید شده و شماری زنده مانده اند. زنده مانده ها نیز همانند مرده اند، با این تفاوت که فقط حرکت کرده می توانند. برای ساعت ها کسی نبود که فریاد های کودکان، زنان و همه زیر آوارشدگان را بشنوند و یاری شان کنند. پس از گذشت زمان طولانی مردم از قریه جات و مناطق دور دست به اینجا آمدند. مردم با استفاده از وسایل ابتدایی و دست هایشان زنده را نجات داده اند. هر دو جانب نجات داده گان و نجات یافته گان زخمی اند. کسانیکه با دست خاک و خاشاک را از روی زنده ها و مرده ها زدوده اند، نیز دست هایشان زخم برداشته و تاول زده اند. صورت های همه خاک آلود و پژمرده، چهره ها اندوهگین و مغموم، دلها شکسته و منکسر،  افکار و خاطره ها جریحه دار و خسته! این است زیبایی زندگی در فردای پس از زلزله! واه ملتا! وا دردا!

زلزله در ولایات غرب افغانستان و بالخصوص در ولسوالی های ولایت هرات، بستر غم را نه در ولایت هرات بلکه بر تمام افغانستان پهن نمود. در روز دوم پس از زلزله نیز برای نجات زنده ها و بیرون کشیدن اجساد، تلاش ها ادامه دارد. مردها با استفاده از وسایل بسیار ابتدایی بیل، کلنگ و دست هایشان مشغول هستند. زنان و مادران ناتوان در کنار ویرانه ها در سوگ فرزندان و عزیزانشان نشسته اند. اینجا قریه جات بصورت کامل ویران شده اند. مردم از مناطق دور دست برای کمک به اینجا می آیند اما با دستان خالی و حس کمک و همکاری برای هموطن! تا بلکه بتوانند زنده یی را بیرون بکَشَند و یا زنده مانده یی را تسلی دهند. زمان به کندی می گذرد و خبر زلزله و ویرانی در همه جا می پیچد. روز دوم است و ارقام ابتدایی تلفات و خسارات به شرح ذیل با رسانه ها شریک می شود:

زمین لرزه یی به توان 6.2 درجه ریشتری که مرکز آن ولسوالی زنده جان ولایت هرات بود، زمین لرزه و تکان های پس از آن به حدی قوی بود که علاوه بر ولایت هرات ، ولایات همجوار بشمول بادغیس و فراه را به لرزه در آورده است. براساس ارقام جمع آوری شده، تاکنون 2053 تن از هموطنان ما شهید و 1240 تن زخمی هستند. 1320 حویلی تخریب و ویران شده اند. بیشترین خسارات جانی و مالی در قریه جات نایب رافیع، سیاه آب، محله وردگ‌ها، کرنیل، سربلند، تشکک، چاهک و سنجاب ولسوالی‌های زنده‌جان و غوریان به بار آمده است. وال ملتا! وا دردا!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *