اجتماعی

رابطه پوهنتون با توسعه اجتماعی و سیاسی

پوهنتون به عنوان عالی ترین سیستم فراگیری دانش، کانون برای نخبگان اجتماعی- سیاسی، مدیران و کارشناسان عالی رتبه ملکی و افسران نظامی، استادان، محققین و اقتصاد دانان است، پوهنتون محلی است که در شکل گیری خوی و منش اجتماعی و جهت گیری سیاسی سیاست مداران است که در حقیقت آینده اجتماعی را پی ریزی می کند. دانشگاه، به عنوان مرکز تحقیق و دانش علمی و فرهنگی، مهد نو اندیشی اجتماعی است، که در آن افکار و اندیشه ای جدید، دانش و معرفت نو، تکنولوژی متحول و فرهنگی خلاق و پویا نشو و نما می کند.

محمد امان سلیمانی

چکیده

پوهنتون به عنوان عالی ترین سیستم فراگیری دانش، کانون برای نخبگان اجتماعی- سیاسی، مدیران و کارشناسان عالی رتبه ملکی و افسران نظامی، استادان، محققین و اقتصاد دانان است، پوهنتون محلی است که در شکل گیری خوی و منش اجتماعی و جهت گیری سیاسی سیاست مداران است که در حقیقت آینده اجتماعی را پی ریزی می کند. دانشگاه، به عنوان مرکز تحقیق و دانش علمی و فرهنگی، مهد نو اندیشی اجتماعی است، که در آن افکار و اندیشه ای جدید، دانش و معرفت نو، تکنولوژی متحول و فرهنگی خلاق و پویا نشو و نما می کند. پوهنتون محلی است که می تواند در تحکیم و بافت دهی طبقات نابرابر مساوات و عدالت را گره زده و با عث گسیختگی نابرابری و تبعیض سیستماتیک گردد، پوهنتون، مرکز تحول و تغییر اجتماعی است که می تواند سبب تحول و ترقی جامعه انسانی گردد، دانشمندان علوم تربیتی براساس اینکه انسانها را جامعه می سازند و پوهنتون انسانها را، آنها معتقدند که می توان با کمک دانشگاه ها به ساختن مدینه‌ی فاضله یا جامعه آرمانی توفیق یافت.

کلمات کلیدی: پوهنتون، دانش، توسعه، تغییر، جامعه، اجتماعی- سیاسی.

مقدمه

آنچه که در توسعه اجتماعی و سیاسی ربط دارد و می تواند اجتماع و سیاست یک کشور را رشد و توسعه دهد، متضمن ایجاد علایق همبستگی و مشارکت، تأمین آزادی و احساس مسئولیت و بر قراری عدالت و امنیت اجتماعی است.

جهان امروزی شاهد آن است که هدفهای فوق که در بالا ذکر شده، مستلزم پیوند اجتماعی و رشد بلوغ سیاسی مردم و فراهم آوردن زمینه ها و فرصت های برابر برای تمام اقشار اجتماعی و تحکیم علایق و پیوند های فرهنگی و ملی آنهاست که همگی این مستلزمات به طور مستقیم وغیر مستقیم با تعلیم وتربیه و یا به عبارت دیگر به سیستم تعلیمی و تحصیلی ما ارتباط عمیق و پیوند ناگسستنی دارد. بنا براین، برای اینکه به رابطه پوهنتون و توسعه اجتماعی- سیاسی آگاهی حاصل نماییم، بصورت مختصر را بطه پوهنتون را با توسعه اجتماعی و سیاسی در زمینه های، رابطه پوهنتون با تأثیر پذیری اجتماعی افراد، رابطه پوهنتون و امنیت اجتماعی، رابطه پوهنتون و عدالت اجتماعی را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

  1. رابطه پوهنتون با تأثیر پذیری اجتماعی

یکی از ضروریات و ملزمات اجتماعی همنوایی فرد با ارزشها، برتری ها و نگرشهای اجتماعی است، و این روندی است که فرد به واسطه آن دانش و مهارتهای لازم اجتماعی را برای مشارکت مؤثر و فعال در زندگی اجتماعی کسب می کندجامعه برای حفظ و بقا و برقراری نظم خود به افراد و شهروندان خوب احتیاج دارند، ولی این صفت خوبی  بستگی  به نظام سیاسی- اجتماعی و فرهنگی دارد، افراد و شهروندان خوب متصف به صفاتی اند که بصورت مجموعی مواردی چون، انجام دادن مسئولیت های مدنی و وظایف خودبه صورت درست، علاقه مندی به وظایف، مراعات کردن رسوم، مقررات  و قوانین اجتماع و احترام به این قوانین، احترام به میراث های فرهنگی و ارزشهای قومی و ملی خود و پایبندی به آنها، توجه به حفظ و حراست منابع فرهنگی و مادی کشورخود، مشارکت در برنامه های اجتماعی، تمام این موارد فوق نشان دهنده و متمم کمال افراد و شهروندی خوب را منعکس می نماید.

اجتماعی شدن متضمن فرا گرفتن نقشهای اجتماعی است. هر اجتماعی برای حفظ انتظام خود از افرادش انتظار دارد که نقش خود را خوب ایفا کنند و برای تحقق این امر به دو راه عمل می کند؛ قبل از اینکه به راه های عملکرد بحث شود نیاز است که در مورد نقش به صورت مختصر بحث شود، نقش در کل مجموعه انتظارات را که مردم از یک موقف اجتماعی را که شخص و یا فرد دارد، در بر می گیرد، وقتی بحث از نقش خوب می گردد، در حقیقت هر فردی که این جایگاه و موقف را تصاحب کند، فارغ از خصوصیات فردی اش، انتظار می رود، وی رفتاری مطابق با نقش آن جایگاه را داشته باشد، به عبارت دیگر هر فردی در موقعیت های مختلف اجتماعی حتی از زمان کودکی و بعد زمان تعلیمی و تحصیلی الی تصاحب وظایف با مردم با کنش متقابل می گردد و این کنش مردم، انتظاراتی اند که باید به صورت درست و خوب گردد. در صورتی که این افراد بتوانند این انتظارات را به زمان معین و به شکل درست انجام دهند، این افراد توانسته اند که نقش خوبی را در را بطه به اجتماع بازی کنند.

در مورد تأثیر پذیری اجتماع، ما با دو گونه محیط اجتماعی سرو کار داریم که محیط خانوادگی و محیط فراخانوادگی، به علت عدم گنجایش این مقاله از بحث بالای محیط خانوادگی از آن صرف نظر می نمایم، ولی در مورد اجتماع باید گفت که کنترول و اعمال فشار، از طریق بر قرار ساختن سیستم های مکافات ومجازات برای مجبور ساختن افراد به تبعیت از مقتضیات و نظامات اجتماعی است.  واضح است، هرقدر خودپذیری و انطباق افراد با ارزشهای اجتماعی بهتر و قویتر صورت گیرد، به کنترول و اعمال فشار و زور نیاز کمتری خواهند بود. زیرا افراد بر اساس اعتقاد خود و با میل و رغبت مطابق انتظارات جامعه عمل خواهند کرد، نه از ترس به مجازات.

در اجتماعی ساختن افراد، خانواده، دوستان و رفیقان، انجمن های اجتماعی- فرهنگی که شخص بصورت شخصی و غیر رسمی با آنها روابط دارند وامکان دارد که این روابط بدون کدام برنامه رسمی صورت گیرد و این گونه روابط می تواند تأثیر هم بالای فرد بگزارد، ولی گروه های دیگری وجود دارد که روابط با آنها با یک سلسل مقررات و برنامه ها و بصورت آگاهانه انجام می گیرد، که این گروه ها می تواند تأثیر عمیق و متداوم را بالای فرد وارد سازد، این گروه ها عبارتنداز: اتحادیه های صنفی، کارمندان اداری، سازمان های اداری، موسسات علمی و سیاسی، و امثال آنها، که در این گونه گروه‌ها  روابط رسمی است و آموزش اجتماعی کم و بیش بر اساس برنامه صورت می گیرد. افراد به خاطر اجرای وظیفه و منافع خود نا چاراند موازین و معیار های اجتماعی و مؤسسات را بپذیرند و از آن متابعت نمایند. به عبارت دیگر، اجتماع از طریق وضع قوانین و مقررات، تبلیغات، تعلیم، امر به معروف، تشویق و تمجید رفتارهای معروف و مورد پسند، مجازات و تنبیه رفتارهای ناپسند و فجیع و دیگر تدابیر، فرد را وادار می سازد که از نظام خاصی تبعیت کند. در این میان، دانشگاه و نهادهای پوهنتون در جامعه پذیر ساختن افراد بسیار سهم بزرگ و عظیم دارد، زیرا هم به طور غیر رسمی و عاطفی از طریق نفوذ دوستان و هم سالان عمل می کند، هم به طور رسمی از طریق اجرای برنامه های حساب شده. جامعه پذیری ساختن افراد یکی از هدفها و رسالتهای اصلی پوهنتون است. چگونگی تعلیم و تربیت شهروندان از قدیم مورد توجه حکما و فلاسفه و رهبران مذهبی- اجتماعی بوده است و مظاهر آن در نوشته های سقراط و افلاطون و دیگر آثار تربیتی و فلسفی یونان قدیم است.

  1. رابطه پوهنتون در تحکیم مبانی عدالت و امنیت اجتماعی

برقراری امنیت وتأمین عدالت یکی از عمیق ترین اساس توسعه اجتماعی- سیاسی است، ضعف و نبود این دو، نه تنها توسعه  و پیشرفت را متوقف می سازند، بلکه حیات و موجودیت اجتماع را نیز به مخاطره می اندازند. هم عدالت و هم امنیت اجتماعی، هر دو به پوهنتون عالی متکی و نیازمند هستند. امنیت اجتماعی مستلزم آنست که افراد به تطبیق و تحکیم قانون باور داشته باشند؛ حقوق یکدیگر را محترم شماراند و نسبت به یکدیگر در هر مقام و موقع و جمع و جایگاه احساس مسئولیت، تعلق و همبستگی داشته باشند و موقعیت نسبی خود را در اجتماع عادلانه بدانند. هر قدر فاصله طبقاتی کمتر باشد و مردم از نظر مزایا و امکانات و فرصتها به یکدیگر نزدیک و قرین باشند، اجتماع از انسجام، وحدت و همبستگی بیشتری برخودار خواهند بود. به این جهت تدابیری که فاصله طبقاتی، عاطفی و تعلقات قومی، فاصله فرهنگی و فاصله اقتصادی و سطح زندگی را کم کند، به امنیت اجتماعی قوام و دوام می بخشد و عواملی که فاصله گیری را تشدید کند، پایه های امنیت را متزلزل و سست می سازد. علاوه بر اثری که پوهنتون از طریق کم و زیاد کردن فواصل طبقاتی در انسجام یا برعکس در گسیختگی رابطه های اجتماعی دارد، به طور کلی، در تغییر اجتماعی، رشد و بلوغ سیاسی، عضویت مفید، شهروند شدن خوب، در مبانی امنیت منعکس می شود. پوهنتون می تواند در افراد احساس مسئولیت، تعلق، همبستگی و وحدت و همکاری را بپروراند، یا بر عکس، بی تفاوتی، عدم تعلق، بیگانگی و حتی تعارض و تخاصم را به بار آورد. یک دانشمند امریکایی بنام داکتر فیل، ضمن بررسی ریشه ها و علل اختلات روانی مردم و نقش تعلیم و آموزش در این زمینه، معتقد است که مکتب با بی اعتنایی به عواطف واحساسات شاگرد، متقابلاً او را نسبت به اجتماع اش بی قید، بی تفاوت، دلسرد، ستیزه کار و انتقام گیر به بار می آورد. با بر قرار کردن قواعد و مقررات خشک انضباطی و نا بجا و وادار ساختن شاگرد به اطاعت کورکورانه، قدرت اراده‌ی وی را ضعیف می سازد و او را موجودی منفعل و متکی به دیگران به بار می آورد. با بر انگیختن شاگردان به رقابت برای به دست آوردن قدرت، جاه و منزلت و مال مکنت مطرح است و این می تواند در آینده‌ی این شاگردان در رقابت های اجتماعی- سیاسی اثربگذارد.

آنچه در مورد ارتباط تعلیم  و تربیه با امنیت اجتماعی گفته شده است در مورد رابطه با عدالت اجتماعی نیز صادق است، زیرا یکی از شرایط اصلی عدالت اجتماعی این است که به همه افراد برای تحرک و تعالی و پیشرفت، فرصتهای برابر و یکسان داده شود.

پوهنتون همان گونه که سطح تولید و اقتصاد را بالا می برد، توزیع ثروت را نیز عادلانه تر می کند( لکت، 1976). منظور لکت این است که پوهنتون برای تحرک و ارتقای اجتماعی و بهره گرفتن از امتیازات اجتماعی و اقتصادی لازم است. کسانی که دسترسی به پوهنتون صحیح پیدا نمی کنند و استعداد ها و توانایی‌ها یشان آن طور که شاید و باید تربیت شوند نمی شوند، نمی توانند در میدان زندگی با افرادی که از پوهنتون بهره‌ی بیشتری برده اند، برابری کنند و در مقایسه با آنها فرصت مساوی برای تحرک اجتماعی ندارند.

  1. تأ ثیر پوهنتون در توسعه اجتماعی- سیاسی

در این بحث، آنچه که در مورد نقش پوهنتون در تحکیم مبانی عدالت و امنیت اجتماعی گفته شد، می تواند تا حدی به نقش حیاتی پوهنتون در توسعه اجتماعی و سیاسی پی برد. پوهنتون به عنوان عالی ترین سیستم رسمی کسب علم، بهترین کانون تربیت نخبگان، دانشمندان، سیاست مداران، قانون گذاران، حقوق‌دانان، داکتران، انجینران، اقتصاد دانان، کارشناسان، استادان، محقیقان، افسران عالی رتبه و مدیران امور مختلف دولتی وملی خواهند بود. دانش و بینشی که این افراد در پوهنتون پیدا می کنند و به صورت قابلیت‌ها و توانایی های فنی و تخصصی و نگرشها و گرایشها در آنان ظاهر می شود، عامل بسیار مؤثری در شکل گیری خوی و منش اجتماعی و جانب گیری سیاسی آنهاست و در حقیقت آیندهیاجتماع را پی ریزی می کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *