بررسی نقش خانواده در تربیت فرزند
چنانچه که ازمطالعات وپژوهش دراین مقاله بدست می آید که خانواده رکن اساسی جامعه را تشکیل میدهد وبه نحوی ازانحا گفتاروعملکرد آنها بالای یکدیگرتاثیرگزاربوده ازاین روخانواده به عنوان یکی ازعوامل موثررشد درکنارسایرعوامل همچون تعلیم، تربیه، وضعیت خانوادگی، اقتصادی وفرهنگی به شمارمیرود. درقانون خانواده والدین بخش اززندگی فرزندان را تشکیل میدهد. والدین می تواند اثرمثبت ومنفی دررفتاروگفتارفرزندان بگزارد، دراین مورد می توان گفت که تقلید کودکان وفرزندان ازوالدین شان ازلحاظ عاطفی بطورطبیعی اتفاق می افتد بدون اینکه کودک یا والدین دراین مورد طرح وبرنامه ای را ازقبل انتخاب کرده باشد. میتود های تربیتی کودک درجوامع مختلف وزمان های متفاوت ازتنوع بسیاری برخورداراست. پدرومادرمی تواند برای فرزندان خویش بهترین معلم ورهنما بوده باشد. دین مقدس اسلام با اشاره وتاکیدی بیشترنسبت به سایرادیان ازدیربازبرداشتن روابط سالم ومهرآمیزوالدین با یکدیگرتاکید داشته است.
نویسنده: پوهیالی څارمن نجیب الله « ارشد »
چکیده
چنانچه که ازمطالعات وپژوهش دراین مقاله بدست می آید که خانواده رکن اساسی جامعه را تشکیل میدهد وبه نحوی ازانحا گفتاروعملکرد آنها بالای یکدیگرتاثیرگزاربوده ازاین روخانواده به عنوان یکی ازعوامل موثررشد درکنارسایرعوامل همچون تعلیم، تربیه، وضعیت خانوادگی، اقتصادی وفرهنگی به شمارمیرود. درقانون خانواده والدین بخش اززندگی فرزندان را تشکیل میدهد. والدین می تواند اثرمثبت ومنفی دررفتاروگفتارفرزندان بگزارد، دراین مورد می توان گفت که تقلید کودکان وفرزندان ازوالدین شان ازلحاظ عاطفی بطورطبیعی اتفاق می افتد بدون اینکه کودک یا والدین دراین مورد طرح وبرنامه ای را ازقبل انتخاب کرده باشد. میتود های تربیتی کودک درجوامع مختلف وزمان های متفاوت ازتنوع بسیاری برخورداراست. پدرومادرمی تواند برای فرزندان خویش بهترین معلم ورهنما بوده باشد. دین مقدس اسلام با اشاره وتاکیدی بیشترنسبت به سایرادیان ازدیربازبرداشتن روابط سالم ومهرآمیزوالدین با یکدیگرتاکید داشته است.
قابل یاد آوری است که خانواده باید درتربیت فرزندان هدف معین وواضح داشته باشد که همانا مهمترین هدف رشد کامل شخصیتی وسخن گفتن درمورد شخصیت وتکامل آن است. یعنی اینکه کودک اززمان تولدش دارای نعمت های خاص بوده که بواسطه همان ها والدین ومربیون برای تعلیم وتربیه شان تلاش کنند.
مقدمه
نهاد خانواده جامعه ای نسبتاً کوچکی را تشکیل میدهد که هریک از اعضای آن به نحوی بر دیگری تاثیر میگذارد؛ در چنین شرایطی تاثیر متقابل مجموعه ای از اعتقادات، آداب، رسوم و ارزش های اخلاقی و عاطفی شکل میگیرد؛ رشد کودکان در این نهاد نیز بیشتر متأثر از همین ارزش گزاری ها و گرایش های اخلاقی، عاطفی و اجتماعی است؛ از اینرو خانواده به عنوان یکی از عوامل موثر رشد، در ردیف سایر عوامل به شمار میرود؛ روابط کودک، والدین وسایر اعضای خانواده، چون شبکهای درهم پیچیده است که افراد آن در کنش متقابل با یکدیگر اند؛ محله، مدرسه، خرده فرهنگ و فرهنگ گسترده تری که کودک در آن به سر میبرد در تجارب، گرایش ها و ارزش گذاری های آنان و نیز در میزان آزادی که والدین به وی میدهند تأثیر میگذارد.
اگر خانواده را از دیدگاه نهادی مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه میرسیم که خانواده از نظر کمی و کیفی میتواند قانون اصلی اندیشه ای کار، تلاش و پرورش روحیه در افراد باشد؛ تحقق این امر مستلزم توجه ویژه خانواده به ابعاد و ساحات حیات فردی فرزند از هنگام تولد تا زمان تکوین شخصیت اوست؛ وقتی پدر یا مادر همچون الگوی تلاشگر و موثر در عرصهی کار و تولید در جامه ظاهر شوند، کار کرد های مثبت ناشی از فعالیت آنها فرزند را به سمت و سوی ترغیب مینماید، تا ذهن خود را به صورت منسجم و ثمر بخش به ادامه شغل والدین و یا حرفهی جدید تر سوق دهد.
نقش الگوی خانواده در تربیت فرزندان
مفهوم خانواده یا فامیل در قانون مدنی چنین بیان گردیده است: فامیل انسان متشکل از اقارب است که توسط یک اصل مشترک با هم جمع شده باشد.
والدین بخشی از زندگی فرزندان را تشکیل میدهند و همواره به عنوان الگویی برای آنان محسوب میشوند، تقلید کودکان از والدین امری انتخابی نیست زیرا ماهیت انسان به گونه ای است به طور طبیعی به سوی قدم بر میدارد.
پدر ومادر میتوانند هم اثر مثبت و هم اثر منفی روی فرزندان خود بگذارند و این تأثیر تا حدودی به نوع ارتباط کلامی وگفتاری والدین با فرزندان بستگی دارد؛ به هرحال چون ارتباطات تنها به صورت کلامی نیست، پس روابط عاطفی نیز در این عملکرد موثر است؛ میتوان گفت که تقلید و تعیین هویت کاملاً به طور طبیعی اتفاق می افتد، بدون اینکه کودک یا والدین طرح و برنامه ای را از پیش برای آن تعیین کنند.
کودکان ارزش ها و شیوه های پیچیده ای نگاه به دنیا را از طریق روابط شان با والدین خود می آموزند وهرگز نمیشود به طور مستقیم این ارزش ها را آموزش داد و به کودک بیاموزند که کدام ارزش را باور کنند و کدام یک را نه.
روش های تربیتی کودک در جوامع مختلف و زمان های متفاوت از تنوع بسیاری برخوردار است والدین میتوانند برای کودک خود نقش بهترین معلم و الگو را به عهده داشته باشند. «کوپر اسمیت» نتیجهی مطالعه تحقیقات خود را چنین بیان کرده است: « پسران که از عزت نفس بالایی برخوردار است معمولاً دارای والدین هستند که اعتماد به نفس، ثبات هیجانی واتکا به خود از ویژگی های شخصیتی آنان به شمار میرود و در اعمال پرورش و تربیت فرندان بین آنها و فرندانشان توافق کاملی مشاهده میشود».
مکتب انسان ساز اسلام از دیر باز بر روابط سالم و مهر آمیز والدین با یکدیگر تاکید داشته، در روایات فراوانی نیز رفتار صحیح و مناسب پدر و مادر با کودک بسیار با اهمیت دانسته شده است. قلمرو وسیع این طرز تلقی حتی دوران قبل از تولد را نیز دربر میگیرد؛ برخی از روایات به اهمیت محبت والدین نسبت به فرزندان و دسته ای به برخورد کودکانه با کودک وبازی او تأکید میکند، پدر نه فقط در تأمین امکانات اقتصادی و اجتماعی خانواده نقش اساسی ایفا میکند، بلکه وجود او در تعلیم وتربیه کودکان نیز اهمیت والایی دارد.
تعلیم و تربیه فرزندان و وادار کردن آنان به کار های نیک و درست و باز داشتن آنها از کارهای زشت، وظیفه سنگین خانواده میباشد زیرا این مسئله به دنیا و آخرت آنان، سعادت و شقاوت آنان درارتباط است.خداوند متعال میفرماید؛ ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! خودتان و خانواده های تان را از آتشی حفظ کنید که آتش افروزش مردم و سنگ ها خواهد بود. ( التحریم:6). بنابراین بر هر پدر مسلمان لازم است که فرزندان خود را از ابتدای کودکی آن تربیت کنند، که راه و روش زندگی وسعادت دنیا و آخرت را برای آنان تأمین نمایند.
همان طوری که هیم جینوت در کتاب خود مینویسد: « ارزش ها از طریق هویت کودکان فرا گرفته میشود و بخشی از وجود آنها را تشکیل میدهد و این الگوی ارزشی، با گذشت سال ها و زندگی با افراد خانواده و اجتماع تکامل میابد؛ اگر والدین خواستار ثبات ارزش ها و رفتار های خاص در کودکان خود هستند، باید بدانند که رفتار عملی از گفتار، بسیار تاثیر گذارتر میباشد. به همین جهت کودکان باید به گونه ای آموزش ببینند که از رفتار درست الگو برداری کنند و در طول زندگی آنرا به اجرا در آورند».
والدین خوب حقیقتاً الگوهای مثبت و سازنده ای هستند، ولی آیا این موضوع بدان معناست که همواره والدین کار ها را به درستی انجام میدهند و هرچه میگویند حقیقت دارد؟ جواب این پرسش منفی است؛ انسان به گونه ای آفریده شده که از نقص و خطا و اشتباه مبرا نیست، ولی به هر جهت خصوصیاتی ویژه و اساسی در او نهاده شده است که میتواند به عنوان سرمشق و الگو، در نظر گرفته شود، بنا براین ما بطور اختصار، نمونه هایی از این ویژگی ها را مطرح میکنیم:
انسان بودن: انسان ها همواره باید وجود نقص را در خود و دیگران پذیرا باشند و با میل و رغبت، خطا های خود را بپذیرند و درجای مناسب عذر خواهی کنند، مسئولیت اشتباهات خود را به عهده بگیرند و اگر صدمه ای به دیگران وارد ساخته اند در صدد اصلاح آن برآیند. همچنین همه باید توانایی بخشش را درخود پرورش دهند و خطا های دیگران را ببخشند، مخصوصاً اگر کودکان مرتکب این خطا ها شده باشند.
صادق بودن: کودکان همواره صداقت و درستی را تشخیص داده و مورد احترام قرار میدهند و بیشتر آنان قادر اند که ریا و دو رویی را بر ملا کنند؛ دو رویی عملی است که اعتماد و احترام را از بین میبرد، اگر تمایل داریم که فرزندانمان با ما صادق باشند هرگز نباید رفتار دو رویانه و غیر مسئولانه از خود بروز دهیم. اگر میخواهیم کودکان با ما رو راست باشند و احساسات خود را به روشنی باز گو کنند ما نیز با آنها صادق باشیم.
مسئولیت پذیری: ما باید وظایف خود را در قبال خانواده و اجتماع به درستی انجام دهیم، به قول های خود وفا کنیم و هرگز قولی ندهیم که نمیتوانیم آن را به انجام رسانیم، همچنین بیش از توانایی خود مسئولیتی را پذیرا نباشیم. والدین باید از لحاظ جسمی و روحی، نیاز های فرندان را بر طرف کنند و با حضور خود توجه کافی را به آنان معطوف بدارند.
با ملاحظه و مهربان بودن: گوش شنوای خوبی برای دیگران باشیم، حتی اگر آن فرد کودک پنج ساله باشد؛ اگر ما خواستار احترام از سوی فرزندان هستیم خود نیز باید محترمانه با آنها رفتار کنیم؛ هرگز نباید دیگران را مورد انتقاد و تحقیر قرار دهیم، خصوصاً اگر فرزندمان باشد زیرا این عمل سبب میشود که او مسئولیت پذیری را فرا نگیرد و به جای آن انتقاد کردن در مورد دیگران را بیاموزد.
در اخیر باید اظهار نمود، خانواده باید در تربیت فرزندان هدف معین و واضح داشته باشد، مهمترین هدف همان رشد و تکامل شخصیتی و سخن گفتن در مورد شخصیت و تکامل آن است، یعنی اینکه کودک از زمان تولدش دارای نعمت های خاص بوده که بواسطه همان ها والدین و مربیون برای تعلیم وتربیه شان تلاش میکنند.
نتیجه گیری
در پایان به این نتیجه میرسیم که خطرناکترین و مهمترین مرحلهی تربیت کودکان سال های اول زندگی او یعنی سال های قبل از مدرسه ومکتب رفتن است؛ زیرا آنچه دراین سن در دل کودک کاشته میشود بسیار عمیق و ریشه داراست، به طوریکه هرگز کسی نمیتواند آنرا از بین ببرد و یا تغییردهد. از این جاست که خانواده در ساختن جامعه ای که همانا تربیت کودکان اساس آن را تشکیل داده، نقش بزرگی را ایفا میکنند؛ زیرا سنگ اساس و زیر بنای ساختن جامعه خانواده است و اولین دانشگاه و یا پرورشگاهی میباشد که افراد را تربیت کرده و پرورش میدهد.
به این اساس وظیفه ایمانی و وجدانی والدین است تا اولاد خود را در یک فضای سالم خانواده به اتفاق و تفاهم رهنمایی نموده و در تربیت سالم اطفال توأم با محبت، دوستی، اعتماد و همدلی کوشا باشند.