ادبیات چیست؟
آیا هر گفته و نوشتهیی را ادبیات بنامیم و یا بالاتر از این پرسشها چیزی دیگری هست؟
ارسالی فریده
آیا هر گفته و نوشتهیی را ادبیات بنامیم و یا بالاتر از این پرسشها چیزی دیگری هست؟
پرسش نخست، پاسخش این است که؛ ادبیات چیزیست در یک چوکات منظم و قانونمند اخلاقی که تمام قوانین و مقررات از سوی مردم و جامعه پذیرفته شده باشد و جامعه را از حالت خمودی و خموشی به طرف بیداری، هوشیاری، زیبایی، نیکویی و سعادت ابدی بکشاند و در رفتار، گفتار و کردار مردم سراسر اخلاق انسانی و معنوی نهفته باشد. که این گونه ویژگی در یک جامعهی اسلامی ضرور است و بدون داشتن چنین ادبیات، جامعه میمیرد.
پرسش دوم، پاسخش کمی دشوارتر است؛ چرا که امروز طوری به نظر میرسد که گویا هر نوشتهیی ادبیست و مردم هم آن را ادبیات میگویند.!
بنابراین باید گفت که همه گفتهها و نوشتهها ادبیات نیستند.
نوشتههای ادبی و متن ادبی در درون خود یکسرِ ویژگیهای منحصر دارد، آن ویژگیها باعث میشود که آثار ادبی را از آثار غیر ادبی جدا کند.
حالا من از جملهی ویژگیهای ادبی، چند ویژگی را برمیشمارم:
۱. برجستهسازی زبان.
۲. یکپارچهسازی زبان.
۳. داستان برساخته و معنادار.
۴. شی ٕ زیبا شناختی.
۵. بینامتنی یا بینا متنیت.
یعنی این ویژگیها درحدِ میتواند آثار ادبی و گفتههای ادبی را از غیر ادبی جدا کند.
چیزی دیگری که سبب وجه افتراق آثار ادبی و غیر ادبی شده این است که هر نوشته و گفتهیی که رسالت و پیامش نیک باشد ادبیست. یعنی تأثیر مستقیم بر روح، روان و اخلاق داشته باشد و آدمی را جذب خود کند.
حالا که چنین است، خواندن ادبیات و میل کردن به طرف ادبیات کار ساده و آسان نیست.
اگر بخواهیم که فرهنگ ما و ادبیات کشور گسترش پیدا کند و دیگران متأثر از ادبیات و فرهنگ ما شوند، باید به مردم انگیزه داده شود که ادبیات میتواند تغییر و تحول بزرگی را به کشور بیاورد و میتواند یک نسل را تغییر دهد.
دراین صورت لازم است کسی را در حیطهی ادبیات آورد که اینها باهوش و زیرک باشند، به دردبخور باشند و اینها آرام آرام به طرف بسترسازی بروند.
چون ادبیات، زمینهساز برای تحول فکری و روحی اخلاق مثبت جوانان است. خصوصاً ادبیات عرفانی اسلامی.
عرفان در ادبیات بهترین چیزیست که میتواند؛ جوانان را به آخرت و عواقب کارش متوجه سازد.
زبان و ادبیات سروکارش با زیبایی، دانایی، معرفت و خداشناسی، فرهنگ و خداباوری، با داستانها و قصههای قرآنی، با گفتههای اولیای حق است و با عارفانِ سروکار دارد که اندوختهها و تجربههای درونی، معرفتشناسی و انسانمداری، حقشناسی و آخرتباوری خویش را از طریق نثر، نظم و شعر بیان کرده اند.
که در این صورت پیشبردن ادبیات کار ساده نبوده، آدم زیرک و هوشیار میخواهد که با کمال میل، طرف ادبیات بیاید.
به زور و به جبر ادبیات خوانده نمیشود و کسی باشد که از قصهها و داستانهای قرآنی و معرفتی آگاه باشد و از املا و انشای درست برخوردار باشد و قابلیت تفکر و استدلال را داشته باشد.
شاعران عارف و عارفان شاعر تمام گفتههای شان به صورت رمز و تمثیل است و هنرمندان و نویسندگان، سخنان شان در یک سطح بلند گنجانیده شده است.
متأسفانه امروزه برخی محصلان زبان و ادبیات کسیست که نه املا و انشا دارند و نه آگاهی از داستانهای قرآنی و معرفتی و نه استعداد استدلال و تفکر و تعقل و اندیشه را.