حامد تاتار
الهی! بندهی پُراشتباهم
به دوش زندهگی، بار گناهم
دریغا! در جبین ماهِ تقوا
غبارم، لکّهام، داغ سیاهم
***
الهی! مزرع دل را صفا کن
گیاه هرزهاش را خود سوا کن
درخت گندم طاعات ما را
جدا از خوشهی پوچِ ریا کن
***
الهی! چون کنم روز قیامت؟
نکردم گل، به باغ استقامت
مگر زیر درفش سبز احمد
روم با گریهی تلخِ ندامت
***
الهی من در این دنیا اسیرم
اسیرِ پنجهی نفس شریرم
گلی گردم، خدایا! آخر کار
که در باغ رضای تو، بمیرم